نهم جمادي الاول، سال روز ولادت محمد بن ابراهيم قوامي شيرازي ملقّب به صدر المتالهين يا ملاصدرا است.
در این نوشتار بیش از آنکه به طُرق معمول به زندگی نامه، سرگذشت و آثار قلمی و... این عارف الی الله بپردازیم قصد آن داریم به عقیده و راه ملاصدا بپردازیم لذا به جهت آنکه عقاید و حکمت ملاصدرا در عصر حاضر ملموستر گردد. آنجا که نظراتی از این حکیم وارسته نقل میشود نظرات عارف بی بدیل عصر نیز انعکاس داده خواهد شد.
عارفی که به تعبیر جناب منصوری لاریجانی: «تجلیل و قدردانی از ایشان تجلیل و قدر دانی از فیلسوفان و عرفایی همچون ملاصدرا، میرداماد، ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی و تجلیل از حکمت علوی و معارف قرآن و اهل بیت است.» (همايش تجليل از علامه حسن زاده آملي ۱۸/۱۲/۱۳۹۰ - اصفهان)
يکي از بزرگترين افتخارات عصر صفويه وجود با برکت صدرالمتألهين است که در حکمت و فلسفه صاحب مکتب و مقام و مرتبتي بس بلند است. او که علوم نقلي را نزد شيخ بهايي و علوم عقلي را نزد ميرداماد تحصيل و تلمذ کرد و سپس خود اعجوبه زمان و افتخار حکماي دوران گشت. به جهت علاقه وافر به عرفان و اصرار وي در بيان حقايق آن هم به زبان سليس و روان موجب شد که جمعي به دشمني با وی برخاستند و اين حکيم فريد و عاليقدر براي آنکه از قيل و قال زمانه بدور باشد، بالغ بر هفت سال و يا به قولي پانزده سال از عمرش را در قريه کهک نزديک شهر قم به سر برده و به تفکرات عميق پرداخته است و بر اثر رياضت و تهذيب و تکامل نفس به قول خود به علم حضوري نايل آمد، همان طوريکه قبلاً علم حصولي را به سر حد کمال فرا گرفته بود. بيت الحرام را به کرات زيارت کرد و در سفر هفتم هنگام مراجعت در سال ۱۰۵۰ هجري در شهر بصره بدرود حيات گفت و همانجا به خاک سپرده شد.
آری ملاصدرا پايه گذار حكمت متعاليه، حاوي ژرفترين پاسخ ها به مسائل فلسفي است. کتب و رسايل او حاکي از سعي و کوشش در امتزاج فلسفه و عرفان و شرع است. اساس مکتب ملاصدرا مبتني بر طريق استدلال و کشف و وحي است که بالاخره به يک حقيقت و يک هدف منتهي ميگردد و عقل سليم مؤيد همان حقايقي است که در دين نازل گرديده و در اشراق و شهود بر عارف مکشوف ميگردد.
حکمت ملاصدرا
وجود در حکمت ملاصدرا پایهایترین و اساسیترین اصول است. ملاصدرا معتقد است که انسان چون وجود است یعنی جزو خالق میباشد استعداد برای ترقی دارد و میتواند خود را آنقدر بالا ببرد که صدای خداوند را بشنود اما شریک قدرت خداوند نخواهد گردید.
تعالوا را شنو از حق تعالى ترا دعوت نموده سوى بالا چه بودى مر تعالى را تو لايق تعالوا آمدت از قول صادق
(علامه حسن زاده آملی، دیوان اشعار، دفتر دل)
«يكى از تعبيرات جانانه و دلنشين و شيرين قرآن اين است كه از زبان سفير كبيرش حضرت خاتم صلّى الله عليه وآله خطاب و دعوت به صورت تعالوا است. ﴿قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ (انعام،۱۵۲) و همچنين آيات چند ديگر. عرب وقتى به كسى بگويد بيا، موارد آن گوناگون است. آمرى كه می گويد بيا، ممكن است در پايين بوده باشد و طرف مخاطب او در بالا و بلندى؛ اينجا به او میگويد: انزل يعنى پايين بيا. و اگر چنانچه بعكس باشد، يعنى آمر در بلندى قرار گرفته باشد و مخاطب در پستى، اينجا میگويد: تعال يعنى بالا بيا. ما را به صورت جمع خطاب فرموده است؛ تعالوا، يعنى مرا كه پيغمبر شما هستم ببينيد و بالا بياييد. من در مقامى منيع هستم كه در اوج مقام قرب الهى واقع شدم؛ شما را كه در حضيض میبينم و در آن حد و وضع مشاهده می كنم، خطاب می كنم تعالوا مرا ببينيد و بالا بياييد» (علامه حسن زاده آملی، انسان و قرآن ص ۱۰۱)
ملاصدرا برخلاف برخی صوفیان به انجام رسانیدن وظایف مذهبی را تا آخرین روز زندگی واجب میدانست ولو سالک طریق عرفان به بلندترین مرتبه کمال رسیده باشد. صدرالمتالهین نظریه صوفیان و بعضی از سالکان عرفان را راجع به این که انسان بعد از این که به مرحله کمال رسید مجبور نیست تکالیف شرعی را به موقع اجرا بگذارد رد میکرد و میگفت انسان هرگز به مرحله کمال مطلق نمیرسد زیرا کمال مطلق مخصوص ذات واجب الوجود است.
همچنان که حضرت علامه حسن زاده آملی میفرمایند: «محیی الدین در فتوحات دارد که یکبار در عالم تمثل مردی برایم متمثل شد که فقط حرف او را میشنیدم گفت: ما تکلیف را از شما برداشتیم و من فهمیدم که این ندا رحمانی نیست چرا که تکلیف را برداشتن القای شیطانی است و لذا جواب داد که برو ای ملعون من بنده هستم و تکلیف ومسئولیت بر دوش دارم» (کتاب در محضر استاد ص۵۰)
ملاصدرا با اینکه عارف بود. فلسفه را تحقیر نمیکرد و آن را علم بیفایده و (معطل) نمیدانست در صورتی که قبل از صوفیه و در دوره صوفیه عدهای از علما اسلامی در ایران فلسفه (حکمت) راه علم (معطل) و بیفایده میدانستند و عامه مردم عقیده داشتند که حکمت نکبت میآورد.
آنچه که مسلم است این حکیم الهی توانسته است برای نظریه وحدت وجود پایه های فلسفی محکمی فراهم آورد. وحدت وجودی که از مباحث غامض و پیچیده عرفان و فلسفه است و دری از معرفت را بر روی تشنگان حقیقی آن بگشاید و بسیاری از سوالات که در ذهن مخصوصا قشر جوانمان شکل گرفته است را پاسخ گوید.
لذا راه و عقیدهای که بتواند پاسخ صحیح مبتنی بر اصول دین، قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ارائه دهد و باطن آیات و روایات را بشکافد و سعادت ابدی بشر امروز را تأمین نماید همان است که عرفای ما از گذشته تا کنون پیمودهاند که عصارهی همه آنان در عصر ما عارف واصل علامه ذوالفنون حسن زاده آملی میباشد که به هر میزان خوشه چینی از خرمن علم این عالم الهی برای جوانان ما مغتنم خواهد بود. و این راه همان راهی است که در صدر است.
تکمله
آنچه در پی میآید بخشی از سخنان ملاصدرا است برای مردم کوچه و بازار برگرفته از کتاب ”مردی در تبعید ابدی“ نوشته ی نادر ابراهیمی.
ای بــرادر!
خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان؛ اما؛ به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید، و به قدر آرزوی تو گسترده میشود، و به قدر ایمان تو کارگشا میشود، و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود، و به قدر دل امیدواران گرم میشود...
پــدر میشود یتیمان را و مادر.
برادر میشود محتاجان برادری را.
همسر میشود بی همسر ماندگان را.
طفل میشود عقیمان را.
امید میشود ناامیدان را.
راه میشود گمگشتگان را.
نور میشود در تاریکی ماندگان را.
شمشیر میشود رزمندگان را.
عصا میشود پیران را.
عشق میشود محتاجانِ به عشق را...
خداوند همه چیز میشود همه کس را.
به شرط اعتقاد؛
به شرط پاکی دل؛
به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتارِ ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفرهی شما، با کاسهیی خوراک و تکهای نان مینشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد، و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند...
مگر از زندگی چه میخواهید، که در خدایی خدا یافت نمیشود، که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود، که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟
قلبهایتان را از حقارت کینه تهی کنید و با عظمت عشق پر کنید.
زیرا که عشق چون عقاب است. بالا میپرد و دور... بی اعتنا به حقیرانِ در روح.
کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه میپرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمیاندیشد. بـرای عاشق، نابترین، شور است و زندگی و نشاط. برای لاشخور،خوبترین،جسدی ست متلاشی.
منبع : سایت الف
در این نوشتار بیش از آنکه به طُرق معمول به زندگی نامه، سرگذشت و آثار قلمی و... این عارف الی الله بپردازیم قصد آن داریم به عقیده و راه ملاصدا بپردازیم لذا به جهت آنکه عقاید و حکمت ملاصدرا در عصر حاضر ملموستر گردد. آنجا که نظراتی از این حکیم وارسته نقل میشود نظرات عارف بی بدیل عصر نیز انعکاس داده خواهد شد.
عارفی که به تعبیر جناب منصوری لاریجانی: «تجلیل و قدردانی از ایشان تجلیل و قدر دانی از فیلسوفان و عرفایی همچون ملاصدرا، میرداماد، ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی و تجلیل از حکمت علوی و معارف قرآن و اهل بیت است.» (همايش تجليل از علامه حسن زاده آملي ۱۸/۱۲/۱۳۹۰ - اصفهان)
يکي از بزرگترين افتخارات عصر صفويه وجود با برکت صدرالمتألهين است که در حکمت و فلسفه صاحب مکتب و مقام و مرتبتي بس بلند است. او که علوم نقلي را نزد شيخ بهايي و علوم عقلي را نزد ميرداماد تحصيل و تلمذ کرد و سپس خود اعجوبه زمان و افتخار حکماي دوران گشت. به جهت علاقه وافر به عرفان و اصرار وي در بيان حقايق آن هم به زبان سليس و روان موجب شد که جمعي به دشمني با وی برخاستند و اين حکيم فريد و عاليقدر براي آنکه از قيل و قال زمانه بدور باشد، بالغ بر هفت سال و يا به قولي پانزده سال از عمرش را در قريه کهک نزديک شهر قم به سر برده و به تفکرات عميق پرداخته است و بر اثر رياضت و تهذيب و تکامل نفس به قول خود به علم حضوري نايل آمد، همان طوريکه قبلاً علم حصولي را به سر حد کمال فرا گرفته بود. بيت الحرام را به کرات زيارت کرد و در سفر هفتم هنگام مراجعت در سال ۱۰۵۰ هجري در شهر بصره بدرود حيات گفت و همانجا به خاک سپرده شد.
آری ملاصدرا پايه گذار حكمت متعاليه، حاوي ژرفترين پاسخ ها به مسائل فلسفي است. کتب و رسايل او حاکي از سعي و کوشش در امتزاج فلسفه و عرفان و شرع است. اساس مکتب ملاصدرا مبتني بر طريق استدلال و کشف و وحي است که بالاخره به يک حقيقت و يک هدف منتهي ميگردد و عقل سليم مؤيد همان حقايقي است که در دين نازل گرديده و در اشراق و شهود بر عارف مکشوف ميگردد.
حکمت ملاصدرا
وجود در حکمت ملاصدرا پایهایترین و اساسیترین اصول است. ملاصدرا معتقد است که انسان چون وجود است یعنی جزو خالق میباشد استعداد برای ترقی دارد و میتواند خود را آنقدر بالا ببرد که صدای خداوند را بشنود اما شریک قدرت خداوند نخواهد گردید.
تعالوا را شنو از حق تعالى ترا دعوت نموده سوى بالا چه بودى مر تعالى را تو لايق تعالوا آمدت از قول صادق
(علامه حسن زاده آملی، دیوان اشعار، دفتر دل)
«يكى از تعبيرات جانانه و دلنشين و شيرين قرآن اين است كه از زبان سفير كبيرش حضرت خاتم صلّى الله عليه وآله خطاب و دعوت به صورت تعالوا است. ﴿قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ﴾ (انعام،۱۵۲) و همچنين آيات چند ديگر. عرب وقتى به كسى بگويد بيا، موارد آن گوناگون است. آمرى كه می گويد بيا، ممكن است در پايين بوده باشد و طرف مخاطب او در بالا و بلندى؛ اينجا به او میگويد: انزل يعنى پايين بيا. و اگر چنانچه بعكس باشد، يعنى آمر در بلندى قرار گرفته باشد و مخاطب در پستى، اينجا میگويد: تعال يعنى بالا بيا. ما را به صورت جمع خطاب فرموده است؛ تعالوا، يعنى مرا كه پيغمبر شما هستم ببينيد و بالا بياييد. من در مقامى منيع هستم كه در اوج مقام قرب الهى واقع شدم؛ شما را كه در حضيض میبينم و در آن حد و وضع مشاهده می كنم، خطاب می كنم تعالوا مرا ببينيد و بالا بياييد» (علامه حسن زاده آملی، انسان و قرآن ص ۱۰۱)
ملاصدرا برخلاف برخی صوفیان به انجام رسانیدن وظایف مذهبی را تا آخرین روز زندگی واجب میدانست ولو سالک طریق عرفان به بلندترین مرتبه کمال رسیده باشد. صدرالمتالهین نظریه صوفیان و بعضی از سالکان عرفان را راجع به این که انسان بعد از این که به مرحله کمال رسید مجبور نیست تکالیف شرعی را به موقع اجرا بگذارد رد میکرد و میگفت انسان هرگز به مرحله کمال مطلق نمیرسد زیرا کمال مطلق مخصوص ذات واجب الوجود است.
همچنان که حضرت علامه حسن زاده آملی میفرمایند: «محیی الدین در فتوحات دارد که یکبار در عالم تمثل مردی برایم متمثل شد که فقط حرف او را میشنیدم گفت: ما تکلیف را از شما برداشتیم و من فهمیدم که این ندا رحمانی نیست چرا که تکلیف را برداشتن القای شیطانی است و لذا جواب داد که برو ای ملعون من بنده هستم و تکلیف ومسئولیت بر دوش دارم» (کتاب در محضر استاد ص۵۰)
ملاصدرا با اینکه عارف بود. فلسفه را تحقیر نمیکرد و آن را علم بیفایده و (معطل) نمیدانست در صورتی که قبل از صوفیه و در دوره صوفیه عدهای از علما اسلامی در ایران فلسفه (حکمت) راه علم (معطل) و بیفایده میدانستند و عامه مردم عقیده داشتند که حکمت نکبت میآورد.
آنچه که مسلم است این حکیم الهی توانسته است برای نظریه وحدت وجود پایه های فلسفی محکمی فراهم آورد. وحدت وجودی که از مباحث غامض و پیچیده عرفان و فلسفه است و دری از معرفت را بر روی تشنگان حقیقی آن بگشاید و بسیاری از سوالات که در ذهن مخصوصا قشر جوانمان شکل گرفته است را پاسخ گوید.
لذا راه و عقیدهای که بتواند پاسخ صحیح مبتنی بر اصول دین، قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ارائه دهد و باطن آیات و روایات را بشکافد و سعادت ابدی بشر امروز را تأمین نماید همان است که عرفای ما از گذشته تا کنون پیمودهاند که عصارهی همه آنان در عصر ما عارف واصل علامه ذوالفنون حسن زاده آملی میباشد که به هر میزان خوشه چینی از خرمن علم این عالم الهی برای جوانان ما مغتنم خواهد بود. و این راه همان راهی است که در صدر است.
تکمله
آنچه در پی میآید بخشی از سخنان ملاصدرا است برای مردم کوچه و بازار برگرفته از کتاب ”مردی در تبعید ابدی“ نوشته ی نادر ابراهیمی.
ای بــرادر!
خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان؛ اما؛ به قدر فهم تو کوچک میشود و به قدر نیاز تو فرود میآید، و به قدر آرزوی تو گسترده میشود، و به قدر ایمان تو کارگشا میشود، و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود، و به قدر دل امیدواران گرم میشود...
پــدر میشود یتیمان را و مادر.
برادر میشود محتاجان برادری را.
همسر میشود بی همسر ماندگان را.
طفل میشود عقیمان را.
امید میشود ناامیدان را.
راه میشود گمگشتگان را.
نور میشود در تاریکی ماندگان را.
شمشیر میشود رزمندگان را.
عصا میشود پیران را.
عشق میشود محتاجانِ به عشق را...
خداوند همه چیز میشود همه کس را.
به شرط اعتقاد؛
به شرط پاکی دل؛
به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتارِ ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفرهی شما، با کاسهیی خوراک و تکهای نان مینشیند و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد، و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند و در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند...
مگر از زندگی چه میخواهید، که در خدایی خدا یافت نمیشود، که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود، که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟
قلبهایتان را از حقارت کینه تهی کنید و با عظمت عشق پر کنید.
زیرا که عشق چون عقاب است. بالا میپرد و دور... بی اعتنا به حقیرانِ در روح.
کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه میپرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمیاندیشد. بـرای عاشق، نابترین، شور است و زندگی و نشاط. برای لاشخور،خوبترین،جسدی ست متلاشی.
منبع : سایت الف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر