حدیث روز :

پیامبراکرم (ص) می فرمایند:
« من احبّ فاطمة ابنتی فهو فی الجنة معی و من ابغضها فهو فی النار »
هرکسی فاطمه (س) دخترم را دوست بدارد در بهشت با من است و هرکس با او دشمنی ورزد در آتش جهنم است . ( بحارالانوار ج47 ص 116)

۱۳۹۱ اردیبهشت ۹, شنبه

بررسی عقول مجرد (1)










اصل تفاوت میان انوار یا عقول مجرد مورد پذیرش فیلسوفان و حکیمان قرار دارد. مهم‌ترین اختلاف نظر در این زمینه به علت یا نوع تفاوت میان آن‌ها بازمی‌گردد. به نظر حكيمان مشّايي، تفاوت و تمايز ميان انوار مجرد، نوعي است. آن‌ها با همه ذات و وجودشان با يكديگر متفاوت و متباينند. به نظر حكيمان اشراقي، اين نظريه صحيح نيست و اشكالات جدي دارد.به نظر آنان تفاوت ميان آن‌ها به شدت و ضعف يا به كمال و نقص است.



دليل حكيم مشّايي و پاسخ آن



اگر انوار مجرد عقلي يا ماهيات يا وجودها نسبت به يكديگر تفاوت نوعي و ماهوي نداشته باشند، لازمه‌اش اين است كه فرض عليت برخي براي برخي ديگر با ترجيح بدون مرجح برابر باشد. به عبارت ديگر، در صورت عدم تباين كه همان تساوي انوار يا وجودات است، اين فرض كه يكي علت باشد و يكي معلول، بر عكس آن برتر نيست. الف علت ب باشد از عكس آن كه ب علت الف باشد، هيچ برتري ندارد، زيرا نوعاً يكسان‌اند. گويي براي تصحيح عليت برخي براي برخي ديگر، بايد تباين و تفاوت نوعي وجودها و ماهيات را پذيرفت. هم‌چنین ضرورت تفاوت میان واجب و ممکن، عامل دیگری برای پذیرش این نوع تفاوت است.
نقد بر اين نظريه از ديدگاه اشراق: درصورتي اين دليل خردپذير است كه فرض ديگر و جايگزين براي علت ترجيح وجود نداشته باشد و تباين وجودات يا ماهيات، تنها علت ترجيح علیت يكي براي ديگري باشد ولي اگر بديل و جايگزيني وجود داشته باشد، مي‌توان عليت را بدون اين تفاوت‌هاي ذاتي پذيرفت. از نظر حكمت اشراق، اين بديل، كمال و نقص و شدت و ضعف است. درعين‌حال كه انوار مجرد عقلي نوعاً يكي هستند و تفاوت نوعي ندارند ولي به‌لحاظ رتبه تحقق و به‌لحاظ شدت و ضعف يا كمال و نقص، بر يكديگر برتري و تفاوت دارند و همين برتري سبب مي‌شود كه آن که برتر است علت براي فروتر از خودش باشد و نور مجرد عقلي فروتر معلول مافوق خودش باشد.

دلائل نظريه حكمت اشراق



اين دلايل از جهتي به نفي نظريه حكيم مشّايي و از جهتي دیگر به اثبات نظريه خودشان برمي‌گردد. (اين اشكال كه نفي نظر حكيم مشّايي به اثبات نظريه اشراقي نمي‌انجامد، زيرا ممكن است فرض سومي نيز وجود داشته باشد، چندان بي‌راه نيست.).



1ـ اگر تفاوت انوار مجرد عقلي، نوعي باشد، بايد انوار مجرد، مركب و داراي اجزاء و دست‌كم دو جزء باشند و دست‌كم يكي از آن دو جزء، نور في نفسه باشد. اگر هيچكدام نور في نفسه نباشند تبيين كننده حقايق عيني نخواهد بود و اگر داراي دو جزء نباشند، نمي‌توان ميان آن‌ها تفاوت نوعي قائل شد. پس تفاوت نوعي انوار مجرد، داراي دو نكته است: أ- تركيب انوار از دست‌كم دو جزء ب- نور بودن فی‌نفسه يكي از دو جزء.
از آن‌جا كه گفته شد، تركيب نور امكان‌پذير نيست، زيرا تركيب نور يا از دو نور است يا از نور و ظلمت و هر دو حال محال است. تركيب از دو نور كه معقول نيست، زيرا اين، تركيب چيزي با خودش است. تركيب نور با ظلمت نيز خردپذير نيست، زيرا ظلمت، عدم است و تركيب نور با عدم، ممكن نيست، چون عدم چيزي نيست تا ركن ديگر نورِ مركب باشد. پس اگر انوار مجرد تفاوت نوعي داشته باشند بايد مركب باشند و حال آن‌كه تركيب آن معقول نيست و در عين بساطت نيز، تباين آن‌ها تبيين‌پذير نيست.



2ـ اگر انوار مجرد عقلي كه متعددند، تفاوت نوعي داشته باشند، بايد از جهتي مشترك و از جهتي متمايز باشند، اگر حدّ مشترك نداشته باشند، ممكن نيست همه آن‌ها را انوار مجرد عقلي دانست. اگر جهت امتياز نداشته باشند، نمي‌توان آن‌ها را متعدد و كثير دانست. پس تباين نوعي آن‌ها فرع بر اين است كه ما به‌الامتياز و ما به‌الاشتراك داشته باشند.
قدر مشترك آن‌ها همان نور بودن و عقلي بودن است. اينك بايد پرسيد كه جهت امتياز انوار مجرد چيست؟ در پاسخ به اين پرسش، ممكن است چند احتمال مطرح شود:
أ- جهت امتياز آن‌ها اوصاف انوار باشد.
ب- جهت تفاوت موضوعي باشد كه انوار وصف آن قرار گرفته‌اند، یعنی ماهيات آن‌ها كه معروض اين وجودها یا نورها قرار گرفته است، سبب تفاوتشان باشد. وجود یا نور وصف آن ماهيت است و تفاوت در ماهيت باشد.
ج- هر دو جهت، هم جهت امتياز و هم جهت اشتراك، امر قائم به ذات باشد و درنتيجه نه انوار وصف چيزي باشند كه آن، جهت امتياز باشد و نه وصفي داشته باشند كه آن وصف، جهت امتياز باشد.
يكي از اين سه فرض را مي‌توان مطرح كرد:
1ـ انوار وصف باشند.
2ـ اعراض وصف اين‌ها باشند.



3ـ نه وصف يكديگر باشند نه وصف براي امر ديگري بلكه خود ذات‌هاي مستقل باشند كه آن ذات‌ها به‌طور كلي و با تمام ذات با هم تفاوت داشته باشند. البته اين‌كه فرض سوم معقول هست يا نه، قابل تأمل است. اينك تنها در حدّ فرض مطرح شده است. علاوه‌براين‌كه، خود اين كه اين انوار را قائم به ذات كه نه وصف چيزي باشند و نه موصوف چيزي، تفاوتشان در چيست، اول كلام مي‌شود. باتوجه به اين‌كه هر سه فرض نادرست است پس تفاوت نوعي انوار مجرد عقلي نادرست است.
ابطال فرض اول: امتياز انوار مجرد به هيأت‌ها و اوصاف باشد. از آن‌جا كه اين هيأت‌ها و اوصاف عارض بر ذات انوار است، پس درواقع، ذات انوار با هم تفاوت ندارند بلكه تفاوت به عوارض آن‌هاست، يعني تفاوت عرضي است نه ذاتي و حال آن‌كه تفاوت نوعي يعني تفاوت ذاتي نه عرضي. پس برحسب فرض اول ذات و هويت و حقيقت انوار مجرد عقلي با هم همانند است، تفاوت در عوارض آن‌هاست. ممكن است عوارض آن‌ها شدت و ضعف و نقص و كمال و مانند آن باشد.
ابطال فرض دوم: اگر نور مجرد وصف و هيأتِ جهت امتياز باشد، در اين‌صورت نور مجرد، نور مجرد نيست بلكه از عوارض جهت امتياز است و باتوجه به اين‌كه در اين فرض، نور جز بر غاسق و مظلم عارض نمي‌شود چون عروض نور بر نور معقول نيست، درنتيجه نور مجرد كه عارض امر ديگر قرار گرفته است، بايد جوهر غاسق باشد و اين خلاف فرض است.
به تعبير ديگر، تفاوت نور مجرد در موصوف آن‌هاست. اگر نور مجرد وصف چيزي قرار گيرد، پيداست كه موصوف آن، نور مجرد ديگري نيست و نور مجرد وصف نور مجرد ديگري نخواهد بود، زيرا لازمه وصف و موصوف بودن تفاوت آن دو از يكديگر است. اگر نور مجرد، وصف نور مجرد قرار گيرد مانند اين است كه چيزي وصف خودش قرار گرفته و اين محال است پس نور مجرد بايد وصف چيز ديگري باشد. پس اگر وصفِ نور نبود وصف جوهر غاسق و ظلمت خواهد بود. دراين‌صورت، نور مجردي را كه جوهر قائم به ذات لحاظ كرديم، جوهر قائم به ذات نيست بلكه وصفِ غاسق و ظلماني است و اين يعني مجرد غير مجرد، كه محال است.
ابطال فرض سوم: اگر هردو جهت (امتياز و اشتراك) قائم به ذات خود باشند و هيچ‌يك محلّ و موضوع ديگري نباشند و در محلّ نيز شريك هم نباشند، زيرا دو امر مستقل، شركت‌پذير نيستند و يكي وصف ديگري نباشد، چون گفتيم، اين هم محال است، در اين‌صورت هيچ امر مركبي تشكيل نخواهد شد و درنتيجه، انوار مجرد، مركب از مابه‌الاشتراك و مابه‌الامتياز نخواهد بود و چون تبيين آن‌ها مبتني بر تركيب بود، نفي تركيب با نفي انوار مجرد برابر است.

مدرِک بودن نفس



انوار مجرد مدرك ذات خود هستند چنان‌كه پيشتر با دلايل آن گفته شد. قبلاً گفته شد كه نفس ناطقه انسان يا أنائيت هركسي، نور مجرد است و مدرك ذات خود است و نيز گفته شد كه علت مدرك بودن نفس ناطقه يا أنائيت انسان، همان مجرد بودن است نه امر ديگري، پس همه انوار، مجرد و مدرِك ذات خود هستند، زيرا حكم الامثال في ما يجوز و في ما لايجوز واحد. اگرچه اين تمثيل است ولي مي‌توان آن را به برهان بازگرداند.

قاعده: مدرِک بودنِ منوِّرِ برازخ


موجد و منوِّرِ برازخ، مدرِك ذات خود است، شكي نيست كه آن‌كه نور و وجود مي‌بخشد، نور مجرد است زيرا اگر نور مجرد نباشد يا برزخ غاسق است يا هيأت مظلم جسماني و برزخي و يا هيأت نوراني برزخي؛ یا 1ـ برزخ غاسق است و یا 2ـ هيأت . هيأت نیز بر دو قسم است: أ- نوراني برزخی، ب- مظلم جسمانی و برزخي و چون ممکن نیست هيچ‌كدام از اين سه قسم موجد و منوِّرِ باشند زيرا برزخ و اوصاف و لوازم آن با مظلم بودن و ميّت بودن آن تناسب دارد و از طرفي ايجاد، يا فرع بر ادراك و يا فرع بر حيات است، ازاين‌رو، موجد منوِّر بايد چيزي باشد كه حيّ و مدرك باشد و آن چيزي غير از انوار مجرد عقلي نيست.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

گفتمان روحانیت ، باید ها و شاید

عالمان دین در طول تاریخ از جایگاه اجتماعى والا و ارزشمندى برخوردار بوده و در چشم و دل مردم قداست و اعتبار فراوان داشته اند. این اعتبار معنوى و نفوذ اجتماعى، مخصوص روحانیون شیعه و عالمان مسلمان نبوده و نیست. در دیگر ادیان و مذاهب هم دین شناسان و پاسداران امور معابد و كلیساها و كنیسه ها و موبدان و پاپ ها و كشیش ها على رغم همه تبلیغات مخالفان و رفتارهاى نادرست برخى از آنان، از پایگاه معتبر مردمى و جایگاهى تأثیرگذار در صحنه فرهنگ عمومى برخوردارند. انسان ها، با فطرت پاك الهى، وجود خدا و قیامت و پیامبران و پیام هاى آسمانى را باور دارند و عالمان دین را به عنوان مفسران و مترجمان و امانتداران امانت آسمان و سخن خدا و پیام آوران او مى شناسند. 
در منابع اسلامى و تفكر شیعى هم، عالمان دین، داراى بالاترین نقش در سعادت و شقاوت ملت ها، شناخته شده اند و در تاریخ پرفراز و نشیب هزار و چهارصد ساله اسلام، خانه عالمان دین و مساجد و پایگاه فعالیت آنان از مهمترین مراكز تصمیم سازى و نقش آفرینى در صحنه تحولات بزرگ تاریخى بوده است. 

در احادیث گرانبهاى نبوى مى خوانیم: 
- «العلماء امناء الله على خلقه؛ عالمان امینان خدا نسبت به بندگان اویند.» 
- «العلماء امناء الرسل ما لم یخالطوا السلطان؛ عالمان امانتداران پیامبران اند، تا وقتى با قدرت و قدرتمندان دنیوى در نیامیزند.» 
- «العلماء امناء امتى؛ عالمان، امانتداران امت من هستند.» 
بى شك این سه جایگاه رفیع اجتماعى - امانتدارى خدا، امانتدارى از سوى رسولان الهى و امانتدارى براى امت - از یك سو امتیاز و مقام و فضیلت معنوى و اجتماعى است، و از سوى دیگر مسؤولیت و وظیفه اى بزرگ از سوى خدا و بندگان خدا بر عهده عالمان و دین شناسان. دانش ها عموما هدیه آسمان به زمین و از الطاف الهى است كه انسان راز و رمز سنت ها و قوانین تكوینى او را كشف مى كند. اما دانش دینى و علوم اسلامى، امانت و ودیعه الهى در دست پیامبران و اولیاء الله و عالمان دین است. 
در حدیث شریف نبوى صلى الله علیه و آله آمده است: «العلم ودیعة الله فى ارضه والعلماء امنائه علیه، فمن عمل بعلمه ادى امانته و من لم یعمل بعلمه كتب فى دیوان الخائنین؛ دانش ودیعه خدا در زمین است و عالمان امانتداران او، هر كس به دانش خویش عمل كند امانت را پاس داشته و هر كس به آن عمل نكند نامش در دفتر خیانت كاران ثبت خواهد شد.» امانتدارى، نگهبانى، دیدبانى و پاسدارى از گوهر آسمانى وحى و انتقال سالم و كامل آن به جامعه بشرى، رسالتى دشوار و سنگین است كه هر كس توان حمل این بار سنگین و گران را ندارد. 

قرآن شناسى و معرفت كلام خدا و پیامبران و قرآن آموزى و تفسیر و تبیین سخن خدا و پیامبران، انسان زمینى را آسمانى و ملكوتى مى كند و به وى قداستى فراتر از فضیلت دیگر علوم و دانش ها مى بخشد. هیچ كس منكر فضیلت دیگر علوم و دانش هاى ضرورى در زندگى دنیاى انسان نیست، ولى دانش ها با توجه به میزان تأثیر آن در زندگى دنیوى و اخروى انسان ها، داراى ارزش هاى متفاوتى هستند و دانشمندان بر پایه اهمیت و كارآیى دانش آنان در صحنه اندیشه و جامعه از اعتبار و احترام خاص بهره مند مى شوند. 
عالمان دینى بدون تردید یكى از اركان سه گانه قدرت در جوامع بشرى بوده و هستند و حذف و نفى آنان از برنامه ریزى هاى اجتماعى امكان پذیر نیست. همانگونه كه محو مذهب و دین از اندیشه بشرى و صحنه جامعه مقدور نبوده و نیست، محو روحانیت و نفى عالمان دین هم على رغم همه تلاش هاى مخالفان و معاندان و جاهلان و فریب خوردگان، آرزویى است كه بسیارى از صاحبان زر و زور به گور برده اند. اگر قدرتمندان و سرمایه داران، زمام امور دنیاى مردم را در دست داشته و دارند و بر جان و مال مردم مسلطند، روحانیان زمام زندگى معنوى و اندیشه و ایمان مردم را در دست دارند و بر قلب ها و عواطف توده ها، حكومت مى كنند. 

روحانیت مدافع محرومان 
این حقیقت جامعه شناسى، درست است كه «ملك» و «مالك» و «ملا» اضلاع مثلث قدرت بوده اند، ولى این حقیقت هم بسان خورشید مى درخشد كه در دنیاى تشیع همیشه عالمان دین و ملایان بیدار و مبارز، بزرگترین حامى توده هاى محروم و عامل كنترل «ملك» ها و «مالك» ها بوده و غالبا روحانیت شیعه در دفاع از مظلومان و پابرهنگان با سلاطین ستمگر در حال جنگ و ستیز بوده است. روحانیت شیعه همیشه قدرتى الهى و مردمى بوده كه با عنایت الهى و حمایت مردمى، قدرت هاى استبدادى و استعمارى و صاحبان زر و زور را در دنیاى اسلام مهار كرده و با شیوه هاى گوناگون، مظلومان را از چنگ ظالمان رهایى بخشیده است. 
بر خلاف اندیشه برخى جامعه شناسان، دین ترمزى زمینى نیست كه محرومان براى مهار ستمگران ساخته باشند بلكه مهارى ملكوتى و آسمانى است كه خداوند براى كنترل هر گونه ستم فردى و اجتماعى در تمام اقشار محروم و مرفه فرستاده است. ایمان فردى جلوى انحرافات فردى را مى گیرد و عالمان دین و مساجد و حسینیه ها و تشكل هاى دینى و مذهبى، قدرت صاحبان زور و زر را محدود مى سازند. 

حقیقت این است كه قدرت معنوى و اجتماعى دین در كاهش ستم و افزایش مبارزه با یغماگران اقتصادى و غاصبان سمت هاى سیاسى، بزرگترین نقش را داشته است و سرمایه داران و رسانه داران و زورمندان عالم همیشه دین و عالمان دین را بزرگترین مزاحمان اهداف و نقشه هاى استعمارى خویش مى دانسته اند. 
«طلا» و «تیغ» و «تسبیح» در كنار هم قرار ندارند بلكه همیشه تسبیح داران بیدار و مؤمن، تیغ را از دست ستمگران سیاسى گرفته و طلاپرستان را به تسلیم و پذیرش حق وا مى دارند و از رباخواران و نهادهاى غارت بین المللى اعلام برائت و نفرت بلكه اعلام جنگ مى كنند و با اتهام خشونت گرایى و ... عقب نشینى نخواهند كرد. دین باید به عنوان یك كانون قدرت الهى، «زر» و «زور» را مهار كند و شریعت باید بر دولت و دولتیان حاكم شود. بشر روزى راه عدالت و آسمان و آزادى و ملكوت را در پیش مى گیرد، كه دولت مردان و سرمایه داران و صاحبان سهام كلان، تسلیم قانون خدا و فتواى فقهاى راستین و مراجع بزرگ تقلید شوند. 

سوء استفاده از روحانیان 
فرعون ها به خوبى مى دانند كه براى شكست موساى كلیم و همه موسویان تاریخ به «بلعم باعورا» نیاز فراوان دارند و براى ایجاد انحراف دینى و توجیه انحراف هاى خویش به كعب الاحبارها و ابو هریره ها و شریح قاضى ها و ابوموساهاى اشعرى سخت محتاج اند. دنیاگرایان از عالمان دین و مبلغان اسلام «فتواى بغیر ما انزل الله» مى خواهند، «فتواى بدون علم» را توقع دارند، تطهیر كفر و شرك جهانى، تبرئه غارتگران و ظالمان و مرتدان و كنترل حزب الله و تحقیر و تكفیر مؤمنان و لااقل سكوت و بى طرفى در جنگ حق و باطل را تقاضا مى كنند. 
سیاست اختلاف افكنى بین عالمان دین، تلاش براى خریدن عالم نمایان بى تقوا، استفاده از غفلت و اشتباه عالمان پارسا، آلوده كردن روحانیان و وابستگان آنان به رفاه و تجمل و زندگى اشرافى، جست وجوى راهكارهاى فقهى - حقوقى براى تداوم سلطه سرمایه دارى، حساسیت زدایى و غیرت شكنى نسبت به منكرات اجتماعى، مأیوس كردن عالمان دین از اجراى قوانین الهى، وادار كردن عالمان دین به سكوت و فراموشى امر به معروف و نهى از منكر، تلاش در جهت تغییر بنیادى تفكر دینى و رسمیت بخشیدن به قرائت هاى مختلف دینى و ضددینى، پرورش و تربیت عالمان و مدرسان و محققانى كه گوش به فرمان سرمایه داران جهانى باشند و چون آنان بیاندیشند و با رسانه داران و قدرت هاى جهانى سازش كنند و به سیاست تساهل و تسامح پایبندى نشان دهند، از بنیادى ترین طرح هاى استكبار براى امروز روحانیان شیعه است. 

با توجه با این اهداف و نقشه هاى دشمنان، ضرورت هوشیارى و مراقبت و تقویت نیروى تقوا و فضائل اخلاقى در عالمان و مبلغان دینى روشن مى شود. در احادیث علوى مى خوانیم: 
- «زلة العالم كانكسار السفینة تغرق و تغرق؛ لغزش عالم هم چون شكستن كشتى است كه غرق مى شود و غرق مى كند.» 
- «زلة العالم تفسد عوالم؛ لغزش عالم، عوالمى را به فساد و تباهى مى كشد.» 
- «لا زلة اشد من زلة عالم؛ هیچ لغزشى چون لغزش عالم نیست. 
تلاش براى سوء استفاده از حوزه و روحانیت و مبلغان و عالمان دین، حركتى كاملا سابقه دار و شناخته شده است و دنیاگرایان همیشه آرزو داشته و دارند كه دین و دین شناسان و دینداران را ابزار دستیابى به اهداف دنیایى خویش قرار دهند. این وظیفه روحانیت و حوزه ها وعالمان راستین است كه براى مقابله با این ترفندها، برنامه ریزى و تلاش كنند.


جمع بندی :

توجه به مرجعیت و روحانیت مشمول گذر زمان نمی‌شود و متقابلا مشمول نوع مکان هم نمی شود بنابراین هدف غایی روحانیت باید بر مبنای عزت و حکمت و تزکیه نفس باشد به دور از هر گونه تسامح و تساهل باشد در این صورت است که روحانیت می تواند در جایگاه واقعی خود ایفای نقش کند.
یکی دیگر از وظایف اصلی روحانیت جذب حداکثری و دفع حداقلی توده های مردمی می باشد و هدایت و نظارت بر امور و مصالح آنان مهم ترین وظیفه روحانیت می باشد بنابراین باید به این نکته توجه داشت هر حرکتی که در طول تاریخ شیعه تحت عناوین مذهبی و مردمی صورت پذیرفته بدون حضور روحانیت یا شکست خورده و مشروعیت خود را از دست داده از متن تحولات به حاشیه رفته است و همین عوامل موجبات مسئولیت سنگین روحانیت فراهم کرده وروحانیت باید این جایگاه را حفظ نماید و ناخواسته در مسیری قرار نگیرد که ابزاری برای مشروعیت بخشی به عده ای که خارج از روحانیت می باشد قرار بگیرد  چرا که در این صورت خیانت بزرگی در حق عالمانی که از جان و مال و همه زندگی خود برای بقای مذهب گذشته اند امّا حاضر نشده اند پا به عقاید خود بگذارند .
نباید روحانیت از این اصل که « ما منتج به نتیجه نیستیم بلکه منتج به وظیفه هستم » غافل شود که در این مسیر جای مسامحه و سازش با هیچ فرد و یا گروهی پذیرفتنی نیست و افراد ملاک عمل نیستند بلکه آنچه ملاک ماست سه اصل « خدا ، قرآن ، اهل بیت (ع) » می باشد و هر کسی در این دایره قرار گرفت و اصول را پذیرفت و مجاری و مبادی این اصول که فقط روحانیت می باشد را به رسمیت شناخت مورد پذیرش است و در این صورت است که روحانیت به وظیفه خود عمل کرده است خواه در مسیر انجام وظیفه در یک مکان و زمان خاص عده ای را به این هدف متعالی برساند و یا نرساند چرا که ما مکلف به انجام تکلیف هستیم خواه به هدف برسیم خواه نرسیم .
بنابراین روحانیت تحت هیچ شرایطی مجاز به مسامحه با کسانی که تعبیر نادرست و یا درک نادرست و یا ناقص از ابزارها و وسیله هایی که ما را به اهداف مقدس می رسانند دارند، نیست و دامن روحانیت باید از هر وابستگی و خوشایند برخی افراد و یا گروه ها منزه و پاک باشد و این امر میسور نخواهد شد مگر با تزکیه نفس و عزت نفس و تاسی از قرآن و اهل بیت (ع) و تحمل سختی ها و مشقت های این راه و داشتن سعه صدر و صبر و ناملایمات خواه از جانب دشمنان باشد و خواه از روی سهل انگاری دوستان .

۱۳۹۱ اردیبهشت ۶, چهارشنبه

منم زهرا (س)

تقدیم به فاطم شیعیان :



من آن مرغ شکسته بال این آشیانم 
من آن داغ نشسته بر دل این بوستانم
در میان خارهای گل آزار مدینه 
من آن باغ عصمت را گل پرورانم
آفتاب فرو مانده در تفسیر نور 
من آن چراغ فروزان این جهانم 
در میان کوچه های بی قراری 
من آن پاسدار ولایت را قهرمانم
صدای پای ناقه غاصبان خلافت را
من آن آهنگ رسوایی این کاروانم
ز جور و جفای مردمان مدینه 
من آن سوخته بال زآتش آن ددانم
هر که را در این جهان نشانیست
منم زهرا که خفته در قبر بی نشانم 
در روز حسرت و ظلمت و وحشت 
منم زهرا فاطم وحشت وآتش پیروانم


شائق ایرانی 
ونکوور  بهار 91 





۱۳۹۱ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا (س)

1 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها: نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.)

ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم.

 

2 قالَتْ علیها السلام : وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانى ، وَ الْهَیْكَلُ النُّورانى ، قُطْبُ الا قْطابِ، وَسُلالَةُ الاْ طْیابِ، النّاطِقُ بِالصَّوابِ، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 93.)

در تعریف امام علىّ علیه السلام فرمود : او پیشوائى الهى و ربّانى است ، تجسّم نور و روشنائى است ، مركز توجّه تمامى موجودات و عارفان است ، فرزندى پاك از خانواده پاكان مى باشد، گوینده‌اى حقّگو و هدایتگر است ، او مركز و محور امامت و رهبریّت است.

 

3 قالَتْ علیها السلام : ابَوا هِذِهِ الاْ مَّةِ مُحَمَّدٌ وَ عَلىُّ، یُقْیمانِ اءَودَّهُمْ، وَ یُنْقِذانِ مِنَ الْعَذابِ الدّائِمِ إ نْ اطاعُوهُما، وَ یُبیحانِهِمُ النَّعیمَ الدّائم إنْ واقَفُوهُما.(بحارالا نوار: ج 23، ص 259، ح 8.)

حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و علىّ علیه السلام ، والِدَین این امّت هستند، چنانچه از آن دو پیروى كنند آن ها را از انحرافات دنیوى و عذاب همیشگى آخرت نجات مى دهند؛ و از نعمت هاى متنوّع و وافر بهشتى بهره مندشان مى سازند.

 

4 قالَتْ علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(بحار: ج 67، ص 249، ح 25)

هر كس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدیر مى نماید.

 

5 قالَتْ علیها السلام : إنَّ السَّعیدَ كُلَّ السَّعیدِ، حَقَّ السَّعیدِ مَنْ احَبَّ عَلیّا فى حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 2، ص 449 )

همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى علىّ علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.

 

6 قالَتْ علیها السلام : إلهى وَ سَیِّدى ، اءسْئَلُكَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُكاءِ وَلَدَیَّ فى مُفارِقَتى اَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتى ، وَشیعَةِ ذُرّیتَى .(كوكب الدّرىّ: ج 1، ص 254.)

خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى كه آنها را برگزیده‌اى ، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان ، از تو مى خواهم گناه خطاكاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى .

 

7 قالَتْ علیها السلام : شیعَتُنا مِنْ خِیارِ اءهْلِ الْجَنَّةِ وَكُلُّ مُحِبّینا وَ مَوالى اَوْلیائِنا وَ مُعادى اعْدائِنا وَ الْمُسْلِمُ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ لَنا.(بحارالا نوار: ج 68، ص 155، س 20، ضمن ح 11.)

شیعیان و پیروان ما، و همچنین دوستداران اولیاء ما و آنان كه دشمن دشمنان ما باشند، نیز آنهایى كه با قلب و زبان تسلیم ما هستند بهترین افراد بهشتیان خواهند بود.

 

8 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ یَابْنَ الْخَطّابِ لَوْلا إ نّى اكْرَهُ انْ یُصیبَ الْبَلاءُ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ، لَعَلِمْتَ انّى سَاءُقْسِمُ عَلَى اللّهِ ثُمَّ اجِدُهُ سَریعَ الاْ جابَةِ. 1

حضرت به عمر بن خطّاب فرمود: سوگند به خداوند، اگر نمى ترسیدم كه عذاب الهى بر بى گناهى ، نازل گردد؛ متوجّه مى شدى كه خدا را قسم مى دادم و نفرین مى كردم . و مى دیدى چگونه دعایم سریع مستجاب مى گردید.

 

9 قالَتْ علیها السلام : وَاللّهِ، لاكَلَّمْتُكَ ابَدا، وَاللّهِ لاَ دْعُوَنَّ اللّهَ عَلَیْكَ فى كُلِّ صَلوةٍ. 2

پس از ماجراى هجوم به خانه حضرت ، خطاب به ابوبكر كرد و فرمود: به خدا سوگند، دیگر با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا، در هر نمازى تو را نفرین خواهم كرد.

 

10 قالَتْ علیها السلام : إنّى اُشْهِدُاللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ، انَّكُما اَسْخَطْتُمانى ، وَ ما رَضیتُمانى ، وَ لَئِنْ لَقیتُ النَبِیَّ لا شْكُوَنَّكُما إلَیْهِ. 3

هنگامى كه ابوبكر و عمر به ملاقات حضرت آمدند فرمود: خدا و ملائكه را گواه مى گیرم كه شما مرا خشمناك كرده و آزرده‌اید، و مرا راضى نكردید، و چنانچه رسول خدا را ملاقات كنم شكایت شما دو نفر را خواهم كرد.

11 قالَتْ علیها السلام : لاتُصَلّى عَلَیَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَاللّهِ وَ عَهْدَ ابى رَسُولِ اللّهِ فى امیرالْمُؤ منینَ عَلیّ، وَ ظَلَمُوا لى حَقىّ، وَاءخَذُوا إ رْثى ، وَخَرقُوا صَحیفَتى اللّتى كَتَبها لى ابى بِمُلْكِ فَدَك .4

افرادى كه عهد خدا و پیامبر خدا را درباره امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام شكستند، و در حقّ من ظلم كرده و ارثیّه‌ام را گرفتند و نامه پدرم را نسبت به فدك پاره كردند، نباید بر جنازه من نماز بگذارند.

 

12 قالَتْ علیها السلام : إلَیْكُمْ عَنّى ، فَلا عُذْرَ بَعْدَ غَدیرِكُمْ، وَالاَْمْرُ بعد تقْصیركُمْ، هَلْ تَرَكَ ابى یَوْمَ غَدیرِ خُمّ لاِ حَدٍ عُذْوٌ. 5

خطاب به مهاجرین و انصار كرد و فرمود: از من دور شوید و مرا به حال خود رها كنید، با آن همه بى تفاوتى و سهل انگارى هایتان ، عذرى براى شما باقى نمانده است . آیا پدرم در روز غدیر خم براى كسى جاى عذرى باقى گذاشت ؟

 

13 قالَتْ علیها السلام : جَعَلَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیها لَكُمْ مِنَ الْكِبْرِ، وَالزَّكاةَ تَزْكِیَةً لِلنَّفْسِ، وَ نِماءً فِى الرِّزقِ، وَالصِّیامَ تَثْبیتا لِلاْ خْلاصِ، وَالْحَّجَ تَشْییدا لِلدّینِ 6

خداوند سبحان ، ایمان و اعتقاد را براى طهارت از شرك و نجات از گمراهى ها و شقاوت ها قرار داد. و نماز را براى خضوع و فروتنى و پاكى از هر نوع تكّبر، مقرّر نمود. و زكات (و خمس ) را براى تزكیه نفس و توسعه روزى تعیین نمود. و روزه را براى استقامت و اخلاص در اراده ، لازم دانست . و حجّ را براى استحكام اءساس شریعت و بناء دین اسلام واجب نمود.

 

14 قالَتْ علیها السلام : یا ابَاالْحَسَنِ، إنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَهِدَ إلَىَّ وَ حَدَّثَنى أنّى اَوَّلُ اهْلِهِ لُحُوقا بِهِ وَلا بُدَّ مِنْهُ، فَاصْبِرْ لاِ مْرِاللّهِ تَعالى وَارْضَ بِقَض ائِهِ. 7

اى ابا الحسن! همسرم ، همانا رسول خدا با من عهد بست واظهار نمود: من اوّل كسى هستم از اهل بیتش كه به او ملحق مى شوم و چاره‌اى از آن نیست ، پس تو صبر نما و به قضا و مقدّرات الهى خوشنود باش .

 

15 قالَتْ علیها السلام : مَنْ سَلَّمَ عَلَیْهِ اَوْ عَلَیَّ ثَلاثَةَ اءیّامٍ اءوْجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ، قُلْتُ لَها: فى حَیاتِهِ وَ حَیاتِكِ؟

قالَتْ: نعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنا. 8

هر كه بر پدرم رسول خدا و بر من به مدّت سه روز سلام كند خداوند بهشت را براى او واجب مى گرداند، چه در زمان حیات و یا پس از مرگ ما باشد.

 

16 قالَتْ علیها السلام : ما صَنَعَ ابُوالْحَسَنِ إلاّ ما كانَ یَنْبَغى لَهُ، وَلَقَدْ صَنَعُوا ما اللّهُ حَسیبُهُمْ وَ طالِبُهُمْ. 9

آنچه را امام علىّ علیه السلام نسبت به دفن رسول خدا و جریان بیعت انجام داد، وظیفه الهى او بوده است ، و آنچه را دیگران انجام دادند خداوند آنها را محاسبه و مجازات مى نماید.

 

17 قالَتْ علیه السلام : خَیْرٌ لِلِنّساءِ انْ لایَرَیْنَ الرِّجالَ وَلایَراهُنَّ الرِّجالُ. 10

بهترین چیز براى حفظ شخصیت زن آن است كه مردى را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد.

 

18 قالَتْ علیها السلام : اوُصیكَ یا ابَاالْحَسنِ انْ لاتَنْسانى ، وَ تَزُورَنى بَعْدَ مَماتى .11

ضمن وصیّتى به همسرش اظهار داشت : مرا پس از مرگم فراموش نكنى . و به زیارت و دیدار من بر سر قبرم بیایى .

 

19 قالَتْ علیها السلام : إنّى قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، إنّهُ یُطْرَحُ عَلىَ الْمَرْئَةِ الثَّوبَ فَیَصِفُها لِمَنْ رَاءى ، فَلا تَحْمِلینى عَلى سَریرٍ ظاهِرٍ، اُسْتُرینى، سَتَرَكِ اللّهُ مِنَ النّارِ. 12

در آخرین روزهاى عمر پر بركتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مى‌دانم كه جنازه زنان را پس از مرگ با انداختن پارچه‌اى روى بدنش تشییع مى‌كنند. و افرادى اندام و حجم بدن او را مشاهده كرده و براى دیگران تعریف مى نمایند. مرا بر تخت كه اطرافش پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده بلكه مرا با پوشش كامل تشییع كن ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.

 

20 قالَتْ علیها السلام : .... إنْ لَمْ یَكُنْ یَرانى فَإنّى اراهُ، وَ هُوَ یَشُمُّ الریح . 13

مرد نابینائى وارد منزل شد و حضرت زهراء علیها السلام پنهان گشت ، وقتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله علّت آن را جویا شد؟ در پاسخ پدر اظهار داشت : اگر آن نابینا مرا نمى بیند، من او را مى بینم ، دیگر آن كه مرد، حسّاس است و بوى زن را استشمام مى كند.

21 قالَتْ علیها السلام : أصْبَحْتُ وَ اللّهِ! عاتِقَةً لِدُنْیاكُمْ، قالِیَةً لِرِجالِكُمْ. 14

بعد از جریان غصب فدك و احتجاج حضرت ، بعضى از زنان مهاجر و انصار به منزل حضرت آمدند و احوال وى را جویا شدند، حضرت در پاسخ فرمود: به خداوند سوگند، دنیا را آزاد كردم و هیچ علاقه اى به آن ندارم ، همچنین دشمن و مخالف مردان شما خواهم بود.

 

22 قالَتْ علیها السلام : إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما اءمَرْناكَ وَ تَنْتَهى عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَانْتَ مِنْ شیعَتِنا، وَ إلاّ فَلا. 15

اگر آنچه را كه ما اهل بیت دستور داده ایم عمل كنى و از آنچه نهى كرده ایم خوددارى نمائى ، تو از شیعیان ما هستى وگرنه ، خیر.

 

23 قالَتْ علیها السلام : حُبِّبَ إ لَیَّ مِنْ دُنْیاكُمْ ثَلاثٌ: تِلاوَةُ كِتابِ اللّهِ، وَالنَّظَرُ فى وَجْهِ رَسُولِ اللّهِ، وَالاْنْفاقُ فى سَبیلِ اللّهِ.

سه چیز از دنیا براى من دوست داشتنى است : تلاوت قرآن ، نگاه به صورت رسول خدا، انفاق و كمك به نیازمندان در راه خدا.

 

24 قالَتْ علیها السلام : اُوصیكَ اَوّلاً انْ تَتَزَوَّجَ بَعْدى بِإبْنَةِ اُخْتى اءمامَةَ، فَإ نَّها تَكُونُ لِوُلْدى مِثْلى ، فَإنَّ الرِّجالَ لابُدَّ لَهُمْ مِنَ النِّساءِ.16

در آخرین لحظات عمرش به همسر خود چنین سفارش نمود: پس از من با دختر خواهرم اءمامه ازدواج نما، چون كه او نسبت به فرزندانم مانند خودم دلسوز و متدیّن است . همانا مردان در هر حال ، نیازمند به زن مى باشند.

 

25 قالَتْ علیها السلام : الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ. 17

 همیشه در خدمت مادر و پاى بند او باش ، چون بهشت زیر پاى مادران است ؛ و نتیجه آن نعمت هاى بهشتى خواهد بود.

 

26 قالَتْ علیها السلام : ما یَصَنَعُ الصّائِمُ بِصِیامِهِ إذا لَمْ یَصُنْ لِسانَهُ وَ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَهُ. 18

روزه دارى كه زبان و گوش و چشم و دیگر اعضاء و جوارح خود را كنترل ننماید هیچ سودى از روزه خود نمى برد.

 

27 قالَتْ علیها السلام : اَلْبُشْرى فى وَجْهِ الْمُؤْمِنِ یُوجِبُ لِصاحِبهِ الْجَنَّةَ، وَ بُشْرى فى وَجْهِ الْمُعانِدِ یَقى صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ. 19

تبسّم و شادمانى در برابر مؤ من موجب دخول در بهشت خواهد گشت، و نتیجه تبسّم در مقابل دشمنان و مخالفان سبب ایمنى ازعذاب خواهد بود.

 

28 قالَتْ علیها السلام : لایَلُومَنَّ امْرُءٌ إلاّ نَفْسَهُ، یَبیتُ وَ فى یَدِهِ ریحُ غَمَرٍ. 20

كسى كه بعد از خوردن غذا، دست هاى خود را نشوید دستهایش آلوده باشد، چنانچه ناراحتى برایش بوجود آید كسى جز خودش را سرزنش نكند.

 

29 قالَتْ علیها السلام : اصْعَدْ عَلَى السَّطْحِ، فَإ نْ رَأیْتَ نِصْفَ عَیْنِ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَأ عْلِمْنى حَتّى أدْعُو. 21

روز جمعه نزدیك غروب آفتاب به غلام خود مى فرمود: بالاى پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب كرد مرا خبر كن تا براى خود و دیگران دعا كنم .

 30 قالَتْ علیها السلام : إنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعا وَلایُبالى . 22

 همانا خداوند متعال تمامى گناهان بندگانش را مى آمرزد و از كسى باكى نخواهد داشت .

31 قالَتْ علیها السلام : الْجارُ ثُمَّ الدّارُ. 23

اوّل باید در فكر مشكلات و آسایش همسایه و نزدیكان و سپس در فكر خویشتن بود.

 

32 قالَتْ علیها السلام : الرَّجُلُ اُحَقُّ بِصَدْرِ دابَّتِهِ، وَ صَدْرِ فِراشِهِ، وَالصَّلاةِ فى مَنْزِلِهِ إلا الاْمامَ یَجْتَمِعُ النّاسُ عَلَیْهِ. 24

هر شخصى نسبت به مركب سوارى ، و فرش منزل خود و برگزارى نماز در آن از دیگرى در اولویّت است مگر آن كه دیگرى امام جماعت باشد و بخواهد نماز جماعت را اقامه نماید، نباشد.

 

33 قالَتْ علیها السلام : یا ابَة ، ذَكَرْتُ الْمَحْشَرَ وَ وُقُوفَ النّاسِ عُراةً یَوْمَ الْقیامَةِ، واسَوْاء تاهُ یَوْمَئِذٍ مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. 25

اى پدر، من به یاد روز قیامت افتادم كه مردم چگونه در پیشگاه خداوند با حالت برهنه خواهند ایستاد و فریاد رسى ندارد، جز اعمال و علاقه نسبت به اهل بیت علیهم السلام .

 

34 قالَتْ علیها السلام : إذا حُشِرْتُ یَوْمَ الْقِیامَةِ، اشْفَعُ عُصاةَ اءُمَّةِ النَّبىَّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ. 26

هنگامى كه در روز قیامت برانگیخته و محشور شوم ، خطاكاران امّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، را شفاعت مى نمایم .

 

35 قالَتْ علیها السلام : فَاكْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ الْقُرآنِ، وَالدُّعاءِ، فَإنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمَیِّتُ فیها إلى اُنْسِ الاْحْیاءِ.27

ضمن وصیّتى به امام علىّ علیه السلام اظهار نمود: پس از آن كه مرا دفن كردى ، برایم قرآن را بسیار تلاوت نما، و برایم دعا كن ، چون كه میّت در چنان موقعیّتى بیش از هر چیز نیازمند به اُنس با زندگان مى باشد.

 

36 قالَتْ علیها السلام : یا ابَا الحَسَن ، إنّى لا سْتَحى مِنْ إلهى انْ اكَلِّفَ نَفْسَكَ مالاتَقْدِرُ عَلَیْهِ. 28

خطاب به همسرش امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام كرد: من از خداى خود شرم دارم كه از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه آن را نداشته باشى .

 

37 قالَتْ علیها السلام : خابَتْ اُمَّةٌ قَتَلَتْ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّها.(مدینة المعاجز: ج 3، ص 430.)

رستگار و سعادتمند نخواهند شد آن گروهى كه فرزند پیامبر خود را به قتل رسانند.

 

38 قالَتْ علیها السلام : ... وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیها عَنِ الرِّجْسِ، وَاجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجابا عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْكَ السِّرْقَةِ ایجابا لِلْعِّفَةِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

خداوند متعال منع و نهى از شرابخوارى را جهت پاكى جامعه از زشتى‌ها و جنایت ها؛ و دورى از تهمت ها و نسبت هاى ناروا را مانع از غضب و نفرین قرار داد؛ و دزدى نكردن ، موجب پاكى جامعه و پاكدامنى افراد مى گردد.

 

39 قالَتْ علیها السلام : حرم [الله] الشِّرْكَ إخْلاصا لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، فَاتَّقُوا اللّه حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُّنَ إ لاّ وَ اءنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اءطیعُوا اللّه فیما اءمَرَكُمْ بِهِ، وَ نَهاكُمْ عَنْهُ، فَاِنّهُ، إ نَّما یَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءِ.(ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه .)

و خداوند سبحان شرك را (در امور مختلف ) حرام گرداند تا آن كه همگان تن به ربوبیّت او در دهند و به سعادت نائل آیند؛ پس آن طورى كه شایسته است باید تقواى الهى داشته باشید و كارى كنید تا با اعتقاد به دین اسلام از دنیا بروید.

بنابر این باید اطاعت و پیروى كنید از خداوند متعال در آنچه شما را به آن دستور داده یا از آن نهى كرده است ، زیرا كه تنها علماء و دانشمندان (اهل معرفت ) از خداى سبحان خوف و وحشت خواهند داشت .

 

40 قالَتْ علیها السلام : امّا وَاللّهِ، لَوْتَرَكُوا الْحَقَّ عَلى اهْلِهِ وَاتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبیّه ، لَمّا اخْتَلَفَ فِى اللّهِ اثْنانِ، وَلَوَرِثَها سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ، وَخَلْفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتّى یَقُومَ قائِمُنا، التّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِالسَّلام .(الا مامة والتبصرة : ص 1، بحارالا نوار: ج 36، ص 352، ح 224.)

به خدا سوگند، اگر حقّ یعنى خلافت و امامت را به اهلش سپرده بودند؛ و از عترت و اهل بیت پیامبر صلوات اللّه علیهم پیروى ومتابعت كرده بودند حتّى دو نفر هم با یكدیگر درباره خدا و دین اختلاف نمى كردند.

و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یكى پس از دیگرى منتقل مى گردید و در نهایت تحویل قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّریف ، و صلوات اللّه علیهم اجمعین مى گردید كه او نهمین فرزند از حسین علیه السلام مى باشد.

 

1-اصول كافى : ج 1، ص 460، بیت الا حزان : ص 104، بحارالا نوار: ج 28، ص 250، ح 30.

2-صحیح مسلم : ج 2، ص 72، صحیح بخارى : ج 6، ص 176.

3-بحارالا نوار: ج 28، ص 303، صحیح مسلم : ج 2، ص 72، بخارى : ج 5، ص 5.

4-بیت الا حزان : ص 113، كشف الغمّة : ج 2، ص 494.

5-خصال : ج 1، ص 173، احتجاج : ج 1، ص 146.

6-ریاحین الشّریعة : ج 1، ص 312، فاطمة الزّهراء علیها السلام : ص 360، قطعه اى از خطبه طولانى و معروف آن مظلومه در جمع مهاجرین و انصار.

7-بحارالا نوار: ج 43، ص 200، ح 30.

8-بحارالا نوار: ج 43، ص 185، ح 17.

9-الا مامة والسّیاسة : ص 30، بحارالا نوار: ج 28، ص 355، ح 69.

10-بحارالا نوار: ج 43، ص 54، ح 48.

11-زهرة الرّیاض كوكب الدّرى : ج 1، ص 253.

12-تهذیب الا حكام : ج 1، ص 429، كشف الغمّه : ج 2، ص 67، بحار:ج 43، ص 189،ح 19.

13-بحارالا نوار: ج 43، ص 91، ح 16، إ حقاق الحقّ: ج 10، ص 258.

14-دلائل الا مامة : ص 128، ح 38، معانى الا خبار: ص 355، ح 2.

15-تفسیر الا مام العسكرى علیه السلام : ص 320، ح 191.

16-بحارالا نوار: ج 43، ص 192، ح 20، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 321.

17-كنزل العمّال : ج 16، ص 462، ح 45443.

18-مستدرك الوسائل : ج 7، ص 336، ح 2، بحارالا نوار: ج 93، ص 294، ح 25.

19-تفسیر الا مام العسكرى علیه السلام : ص 354، ح 243، مستدرك الوسائل : ج 12، ص 262، بحارالا نوار: ج 72، ص 401، ح 43.

20-كنزل العمّال : ج 15، ص 242، ح 40759.

21-دلائل الا مامة : ص 71، س 16، معانى الا خبار: ص 399، ضمن ح 9.

22-تفسیر التّبیان : ج 9، ص 37، س 16.

23-علل الشّرایع : ج 1، ص 183، بحارالا نوار: ج 43، ص 82، ح 4.

24-مجمع الزّوائد: ج 8 ، ص 108 ، مسند فاطمه : ص 33 و 52.

25-كشف الغمّة : ج 2، ص 57، بحار الا نوار: ج 8 ، ص 53، ح 62.

26-إ حقاق الحقّ: ج 19، ص 129.

27- بحارالا نوار: ج 79، ص 27، ضمن ح 13.

28-اءمالى شیخ طوسى : ج 2، ص 228.
منبع:مشرق

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه

حیا در مکتب حضرت زهرا (س)

در این ایام که متعلق می باشد برای حضرت صدیقه کبری (س) ، جا دارد بیشتر از فضائل ایشان سخن به میان آید . یکی از بارزترین ویژگیهای حضرت زهرا(س) ، وجود حیا و پاکدامنی ایشان می باشد به گونه ای که در برخی روایات آمده است حضرت رسول (ص) فرمودند  : « پاکترین زنان عالم وجود دختر من فاطمه است » (1)
و یا در جایی دیگر در روایتی از میمونه آمده است « هر وقت به دیدار فاطمه می رفتم مرا سفارش می کرد به رعایت ادب و حیا و می گفت : بهترین زنان نزد خداوند با حیا ترین و پاکدامن ترین آنها می باشد » (2)
اگر بخواهیم کمی وسیع تر معنای حیا را از حضرت زهرا(س) بدانیم باید در کلام امام جعفر صادق (ع) پیدا کنیم که فرمودند « حیا نوریست که از آن نور، ایمان در سینه ایجاد می شود » (3)


 لذا اين حيا را اگر انسان بتواند در دين خود و در ارتباط با خدای خود داشته باشد ، بسيار به او كمك خواهد كرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : « هرچيزی كه جلوگيري از معرفت شما بكند ، در مقابلش خويشتن داری كنيد . حتی اگر حق با شماست كوتاه بياييد . »(4) البته انسان مخلوق است و غرايزی نيز دارد كه بايد ارضاء شود . مثلاً كسی كه يك روز تمام را بندگی كرده و روزه گرفته ، حق دارد كه موقع افطار غذا بخورد . اما حيا به او می گويد كه همسايه اش گرسنه است و آن شب را افطار نكند . بدين جهت است كه هنگامی كه سه روز در خانه حضرت فاطمه (س) را زدند و طلب غذا كردند ، حيا به ايشان كه روزه بوده اند اجازه نمی دهد كه حاجت مشروع خود را برآورده كنند و يا مثلاً شخصی كه زحمت كشيده ، كار كرده و پول حلال بدست آورده است . عقل و دين هر دو به او اين اجازه را می دهند كه آن پول را صرف تجملات زندگی و يا صرف مخارج عروسی كند . اما حيای حضرت فاطمه (س) به او اين اجازه را نداد كه حتی شب عروسی لباس نو به تن كند و ايشان لباس شب عروسی خود را درآورده و به سائلی می دهد و لباس كهنه به تن می كند . اين حيای فاطمی (س) است . ما بايد بتوانيم فاطمی باشيم و فاطمی شدن ، به اين نيست كه فقط بگوئيم الگوی ما حضرت فاطمه (س)‌ است . بايد ديد كه ايشان چگونه زندگی می كرده است . اشك ريختن برای حضرت فاطمه (س) نيز به تنهايی سودی ندارد . اشكی كه در پشت آن معرفت ، تبعيت و اطاعت نباشد ، به قول شهيد مطهری (ره) به مشالكت نينجامد .


اميرالمؤمنين (ع) خطاب به جوانها و كسانی كه دنبال زيبايی هستند ( چرا كه جوانها بيش از ميانسال ها به دنبال زيبایی می باشند ) فرمودند : « اگر می خواهيد زيبايی های دنيا را ببينيد ، حيا داشته باشيد و اگر حيا نداشته باشيد زيبایی های دنيا را نمی بينيد . » (5)


اصولاً بی حيايی انسان را به طرف لجن پرستی می كشاند . به اين معنا كه در اثر بی حيايی ، ديدگاه انسان نسبت به زيبايی عوض می شود . سليقه آنهايی كه به طرف بی حيايی می روند با سليقه انسانهای باحيا بسيار فرق دارد . به رفتارهای عجيبی چون لجن پرستی ، خوك پرستی ، و مردار پرستی روی می آورد . انسانی كه حيا دارد زيبایی هی خلقت را در اطراف خود درك می كند و ليكن انسان بی حيا اينها را نمی بيند .

اميرالمؤمنين (ع) می فرمايند : « كسی كه خارج از حدود واجبات و محرمات ، حيا را در دين خود منظور كند ، اين شخص زيبايی های دنيا را می بيند و تازه خواهد فهميد كه بسياری از چيزهايی كه مردم تحت عنوان زيبايی به دنبالش بوده اند اصلاً زيبا نيستند . » (6)



ريشه و مبدأ حيا :
حيا يك ريشه و يك مقصد دارد و به عبارتی در وسط قرار می گيرد . اميرالمؤمنين (ع) می فرمايند : «اگر می خواهيد حيا در زندگی داشته باشيد ، ريشه حيا ، جوانمردی و بامرام بودن است .» (7)
ريشة حيا لوتی گری و لوتی منشی است . ريشه حيا مردانگی است . انسانی كه نسبت به جامعه اش حساس است را جوانمرد می گويند . پس حيا را ابداً نمی توان در خلوت ها و غارها و عزلت ها پيدا كرد . چرا كه جوانمردی ريشه حياست و اين صفتی است كه فقط و فقط در جامعه میتوان آن را يافت . البته در نزاع های خويشاوندی و قوميت بازی ها ، قوم ترك و لر و عجم و عرب ، سر سوزنی از آثار جوانمردی وجود ندارد ، چرا كه هيچ كدام حاضر نمی شوند جوانمردی كرده و كوتاه بيايند و لذا فرزندانشان نيز انسانها بامرامی بار نمی آيند . پس وقتی انسان جوانمردی نشان می دهد به حيا می رسد .

مقصد حيا :
اما مقصد حيا : به قول عرفا ، تغيير مبدأ ميل انسانی است . يعنی در انسان حالتی پيدا می شود كه ميلش به خوبی ها بيشتر مي گردد و انسان به پاكدامنی می رسد . انسانی كه ديروز از گناه خوشش می آمده ، امروز از گناه بدش می آيد و يا انسانی كه ديروز به زحمت عبادت می كرده ، امروز عشق به عبادت پيدا می كند . انسانی كه حيا دارد ، يك سری رفتارها در خلق و خوی او كليشه شده است كه از آن به عنوان محصولات حيا نامبرده می شود .

محصولات حيا را از نگاه پيامبر اكرم (ص) می توان به چند دسته تقسيم كرد :
1 ـ‌ نرمش :

 انسان با حيا بسيار نرم و ملايم است و زود عصبی نمی شود . يكی از بزرگترين مشكلات واحدهای اجتماعی ما ، خانواده های ما ، محلات ما و واحدهای بزرگ ، مثل شهرهای ما ، اين است كه ما در مقابل هم اهل نرمش نيستيم . ملاحظه كنيد كه در قرآن كريم ، بدترين انسان ، فرعون است . چرا كه بالاترين گناه شرك است و فرعون نتنها مشرك است بلكه خودش را خدا نيز می داند . وليكن خداوند تبارك و تعالی در قرآن وقتی به موسی (ع) فرمان مقابله با او را می دهد می فرمايد : « فَقُولا لَهُ قَوْلَاً لَيِّنا » (8) يعنی با او ( فرعون ) آرام صحبت كن . حتی با فرعون هم می فرمايد با نرمش صحبت كن .

لذا در اين مرام اولين قدم ، نرمش و مهربانی و دوست داشتن خلايق است . بر طبق روايتی از امام حسين (ع) ، « در آن لحظه ای كه پهلوی حضرت فاطمه (س‌) را پشت در شكستند ، اگر حضرت (س) توان داشتند بلند می شدند و با آنها به ملايمت و نصيحت صحبت می كردند . » (9)

2 ـ سلامت روح :

انسانی كه حيا دارد ، بسيار انسان سالمی است و به هر كجای دنيا كه برود خدا را می بيند و می داند كه در هر نقطه از دنيا باشد خدا با اوست .

3 ـ خوشرويی :

 انسان با حيا با خلايق خوشرو است چرا كه هميشه احساس شرم و حيا می كند . در احوالات يكی از عرفای بزرگ تاريخ می نويسند : در تمام طول زندگيش هرگز پاهايش را دراز نكرد . برای اينكه هميشه خودش را در محضر خدا می ديد و شرم می كرد .

4 ـ گذشت و بخشندگی :

 خدا در قرآن می فرمايد : « فعفوا واصفحوا ألا تحبوا ان يغفرالله لكم  » (10) اگر می خواهيد خدا شما را ببخشد ، يكديگر را ببخشيد ، با هم مصافحه كنيد ، شاد باشيد و با هم خوب باشيد . حضرت فاطمه (س) فقط دو نفر را در زندگی نبخشيدند كه آن دو را هم خداوند اجازه نداد . چرا كه پيامبر (ص) فرمودند : « غضب فاطمه (س) ، غضب من و غضب من ، غضب خداست . » (11)  يعنی اين فاطمه (س) نبود كه نبخشيد ، بلكه خدا بود .

گاهی در جامعه ما ، حيا بد تعبير ی شود . يعنی انسان با حيا را كسی می دانند كه كم رو و بی عرضه باشد . اگر كسی آنقدر كم رو باشد كه حتی حقش را هم نتواند بگيرد ، اين به معنای حيا نيست . كمرويی و نگرفتن حق و كوتاه آمدن در جايی كه نبايد كوتاه آمد و نشان ندادن خشم و غضب در جايی كه لازم است ، حيا نيست . بلكه بی عرضگی است . پس انسان اگر می خواهد حيا داشته باشد ، اين حيا بايد كاملاً عقلانی باشد و حيايی باشد كه دين ، خدا و خصائل و فطرت انسانی بر آن صحه گذاشته باشد . “ لاحَياءَ فِي الدِّين ” را اغلب به اين معنا تفسير می كنند كه “ لاحياء في الاحكام ” ؛ به اين معنی كه در پرسش سؤالهای احكام راجع به زنان و مردان نبايد حيا كرد و اين مسائل بايد صريحاً گفته شود . در صورتی كه اين تفسير اشتباه است و اتفاقاً بايد در اين مسائل حيا داشت . اصولاً مسائل مربوط به زنان و مردان را نبايد روی منبر گفت و بايد بصورت خصوصی صحبت شود . “ لاحَياءَ فِي الدِّين” يعنی اينكه انسان متدين در مقابل حق كوتاه نمی آيد و شرم و حيا نمی كند . بطور مثال : اگر کسی در خارج از کشور زندگی می کند و مسلمان است مثلا شخصی در همین ونکوور خودمان زندگی می کند و مسلمان است نباید از اینکه اکثرا اینجا غیر مسلمان هستند خجالت بکشد و از عنوان کردن مسلمانی خود حیا کند و یا اینکه اگر خانمی هست محجبه نباید خجالت بکشد از اینکه با حجاب در اینجا و یا هر کجای دیگر تردد می کند اینجا انسان نباید به اسم حیا از تکلیف خود سر باز بزند .

امام علی (ع) می فرمايند : « كسی كه از گفتن حق به بهانه حيا ، اِبا كند ، اين شخص نادان و كم شعور است » (12) و اين نكته جای بحث دارد .

گناه آشكار نشانه بی حيايی است :

گناه اگر آشكارا و در حضور مردم صورت بگيرد ، بسيار بدتر از آنست كه در خفا انجام شود . انسان ، بايد همانقدر كه از انجام گناه در محضر خداوند و امام زمان (عج) شرم دارد ، در محضر مردم هم شرم داشته باشد و مبادرت به انجام گناه نكند . لذا خداوند اعتراف به گناه را نيز گناه دانسته ، چرا كه اعتراف به گناه به حيای انسان لطمه می زند . حيا يعنی : پوشيده داشتن . البته اين به معنای تظاهر و ريا نيست . ريا يعنی انسان عملی را برای خوشآمد مردم انجام بدهد ، ولی حيا يعنی اينكه انسان گناهی را برای خوشآمد خدا پوشيده بدارد . چرا كه خداوند فرموده : گناه را آشكار نكن ! 

از قول امام صادق (ع) ، نقطه مثبت و دوران آزمايش حيا در دوران جوانی است . چرا كه جوان غرور دارد و اگر حيا كند ارزش آن بسيار بيشتر از حيا در دوران كهولت است . همچنين انسانی كه در جوانی حيا دارد ، می تواند در كهولت نيز نورانی باشد . حيا آنست كه انسان در قدرتمندی خود را ذليل خدا احساس كند ، نه آنكه در ذليلی !

درجات حيا :
امام صادق (ع) می فرمايند : حيا درجاتی دارد :
1 ـ شرم در برابر خدا : يكی از پائين ترين درجات حيا ، شرم در برابر خداست . انسانی كه در مقابل خدا شرم نمی كند ، اصولاً با حيا بيگانه است . پائين ترين درجه حيا آنست كه انسان خدا را حاضر بداند و از اينكه نمی تواند در درگاه او خوب بندگی كند ، حيا داشته باشد . اگر اميرالمؤمنين علی (ع) شب و روز به خاك افتاده و اشك می ريزد و می فرمايد :
« اَنَا عَبْدُكَ الذَّلِيل الحَقِيرٌ الضَّعيفٌ المِّسْكِينٌ المُسْتَكِينٌ المُسْتَجِيرٌ » ( فرازی از دعای کمیل ) اين درجه حيای علی (ع) را نشان می دهد .

2 ـ شرم در مقابل ملائكه : بخصوص در مقابل رقيب و عتيد ، يك درجه بالاتر است . در سوره قاف می فرمايد :
« و ما يلفظ من قولٍ الّا لَدَيهِ رَقِيبٌ عَتِيد » يعنی : هر كاری كه انجام دهيد رقيب و عتيد می نويسند . ( انسان فقط در لحظه مرگ می تواند اين دو فرشته را ببيند . )

3 ـ شرم از خود : بالاترين درجه حيا ، شرم از خود است . يعنی از وجودمان ، از وجود سالممان كه خدا به ما داده ، بايد شرم كنيم . نسبت به نعماتی كه خدا به ما داده ، مانند : چشم ، گوش و . . . كه هر لحظه هم می تواند آنها را از ما بگيرد ، بايد حيا كنيم . زبان بايد حيا داشته باشد . زبان بسيار مهم است . در روايت بسيار عجيبی از پيامبر اكرم (ص) آورده اند : در آخر الزمان اگر گناهان صد قسمت باشند ، 99 درصد آن مربوط به زبان است . يعنی اگر انسان بتواند زبان را كنترل كند و شرم و حيا به خرج دهد ، 99 قسمت از گناهان را كنترل كرده است . پس بايد نسبت به تمام توانایی هایی كه خدا داده است مثل زبان ، عقل ، خانواده ، محيط خوب ، خانه ، پوشاك و غيره ، حيا داشته باشيم . چرا كه می دانيم برخی از افراد اين نعمتها را ندارند .

زن و حيا :
پيامبر (ص) می فرمايند : « اگر حيا ده جزء داشته باشد ، 9 جزء آن در دست زنان است . » (13)  يعنی اگر زن بتواند در جامعه خود را حفظ كند ، با حيا باشد ، پوشش اسلامی را رعايت كند و باعفاف صحبت كند ، آن جامعه مشكلی ندارد . ولی اگر تمام مردان جامعه با حيا باشند ، از آنجا كه يك دهم حيا دست مردان است ، باز هم آنچنان فرقی ندارد . زن زمينه ساز و بستر ساز تاريخ است . از نظر جامعه شناسی اين زن است كه می تواند جامعه ای را به سوی باحيایی يا بی حيایی سوق بدهد .  



هنوز هم هستند دخترانی كه تنشان بوی محبت خالص می دهد بكر و نابند احساساتشان دست نخورده است، لمس نشده اند، تحقیر نشده اند. آری ، هنوز هم هستند ! نادرند ! كمیاب اند ! پاك اند ! روزی كه قرار می شود كنار گوش كودكی لالایی بخوانند شرمشان از نام " مادر " نمی شود ! و زیر آغوش همسرشان ،چشمانشان را نخواهند بست كه با رویای دیگری سر كنند.


امیدوارم این مطالب مورد استفاده شما خوانندگان عزیز قرار گرفته باشد و از خداوند منان می خواهم که به همه ما توفیق با حیا بودن را عنایت فرماید بخصوص اینکه ما در غربت به سر می بریم و اجر با حیا بودن ما در این شرایط و مهیا بودن برخی از زمینه های گناه واقعا در حکم جهاد اکبر است و اجرش نزد خداوند و اهل بیت (ع) خاصه حضرت زهرا (س) بسیار بیشتر است .
در این ایام ما را هم از دعای خود فراموش نکنید و یادی هم از اموات خود کنید .
یا حق 


____________________
1- بحارالانوار ج 43 ص 265
2- همان ص 124
3- کافی ج 4 ص 306
4- همان ص 354
5- شرح غررالحکم ج 2 ص 194
6- همان ص 216
7- همان 223
8- سوره مائده آیه 44
9- کشف الغمه ج 2 ص 368
10- بقره آیه 109
11- بحارالانوار ج 47 ص 126
12- شرح غرر الحکم ج 2 ص 280
13- نهج الفصاحه ص 965