یادم هست وقتی کتاب من فاطمه را دوست دارم ...
را می نوشتم و راجع به زندگی حضرت زهرا (س) سال 80 تحقیق می کردم در کتاب کشف
الغمه ج 2 ص 230 به روایتی برخوردم که آنرا در فصل سوم کتابم یعنی کرامات حضرت
زهرا (س) آوردم و آن روایت این بود که روزی حضرت علی (ع) برای تهیه غذا در حالی که
چند روز بود در خانه علی طعامی یافت نمی شد از منزل خارج شد و چادر حضرت زهرا (س)
را نزد یک مرد یهودی به امانت گذاشت و مقداری پول قرض کرد تا نانی تهیه کند و به
منزل ببرد که مرد یهودی آن چادر را به خانه خود برد و شب زن یهودی دید از اتاقی که
چادر در آن است نور ساطع می شود با خود اندیشید که این نور بی حکمت نیست و همگان
را صدا زد وقتی این ماجرا را به چشم دیدند و علت را از مرد یهودی جویا شدند به
واسطه چادر زهرا (س) چهل نفر از یهودیان مسلمان شدند .
و یا در چند روایتی دیگر دیدم که هر گاه حضرت
علی (ع) می خواست قرضی کند بیشتر از یهویان مدینه قرض می کرد و این موضوع از آن
زمان برای من سئوال شده بود و هیچ گاه نتوانستم سنگینی این عمل علی (ع) را توجیه
کنم و درک آن برایم خیلی سنگین بود .
مگر مرده بودند مسلمان مدینه و یا غیرت نداشتند
و یا چه بلایی سر آنها آمده بود و علی چه در آنها دیده بود که حتی حاضر نبود برای
قرض کردن به مسلمانی رو بیندازد .
آنها با علی چه کرده بودند ؟!!
چرا علی یهود را به مسلمان ترجیح داده بود در
این مورد ؟!!
و سئوال هایی که هر گاه به این موضوع فکر می
کردم در ذهنم نقش می بست اما جوابی برای آن نمی یافت و همچنان پاسخ آن در ذهنم
خاکستری مانده بود .
تا اینکه دست تقدیر می خواست از ایران من را به
کانادا بکشاند و پاسخ سئوالم را نه در مدینه فاضله ای که در ایران از آن دم می
زنند بیابم بلکه در شهری که مدینه نشینان آنان را قبول ندارند و تنها خود را مستحق
توجه خدا می دانند ، آری در شهر ونکوور با تمام وجودم حس کردم تمام غربت علی را و
اینکه چرا علی برای قرض گرفتن پولی و یا گندمی به نزد یهویان می رفته ؟
من دریافتم کسانی که دم از اسلام و مسلمانی می
زنند منافع آنها از اسلامشان و عقایدشان مهم تر است آنها هرگز حقیقت را نپذیرفته
اند بلکه آنرا فدای واقیعت کرده اند و چقدر شبیه بود داستان زندگی کوتاه مدت من در
این شهر با مسلمانانی که در مدینه هزار و چهارصد سال پیش در عصر علی زندگی می
کردند آنگاه که این مسلمان نماها ملاکشان حکومت است و شخص ، و نه قرآن و اهل بیت (ع)
، آنگاه نانشان بر دینشان مقدم است .
در تاریخ خواندم که مسلمانان هم عصر علی قرآن
ناطق را رها کردند و به پوستینی فریب خوردند و امروز دیدم کسانی که قرآن می خوانند
و فله ارباب جور هستند .
در تاریخ خواندم خیلی از صحابه پیامبر (ص) صدها
و هزاران دینار و شتر و... انفاق می کردند و غرق در ثروت بودند ولی علی چادر زهرا
(س) را برای تهیه مایحتاج خود نزد مرد یهودی گرو می گذارد در حالی که مدینه پر بود
از صحابه ها و مسلمانانی که در ظاهر حاضر بودند در راه پیامبر (ص) جانفشانی کنند
ولی علی آنها را لایق درخواست نمی دانست و امروز در این شهر من دریافتم که یک غیر
مسلمان بدون آنکه تعصبی داشته باشد و انتظاری ، با تمام وجود عقایدم را تحسین می
کند و کمکم می کند که بهتر بتوانم مذهبم را و عقیده ام را به دیگران معرفی کنم در
حالی که هم مذهب هایم اندر خم یک کوچه مانده اند و مرا به جرم دفاع از بیت المال و
مظلومان ، با نیش و کنایه های خود تازیانه ام می زنند تا بار دیگر اثبات شود کلام
مرادم حسین بن علی (ع) که فریاد می زد آی مردم دین در لسان و زبان شما فقط لق لقه
است .
در تاریخ خوانده بودم وقتی عرصه بر مسلمانان در
صدر اسلام تنگ شد گروهی به رهبری جعفربن ابی طالب به دستور سیدالمرسلین (ص) به
حبشه رفتند و مورد رافت نجاشی پادشاه حبشه قرار گرفتند و به تبلیغ دین خود
پرداختند و امروز در اینجا دیدم حاکمانی را که نجاشی وار هستند ولی آنانی که در
گروه خود مسلمانان هستند مرا به جرم نپذیرفتن بردگی تکفیرم می کنند .
من هرگز دین فروشی نخواهم کرد و منافق نخواهم شد
ولی همچون مرادم علی هرگز دیگر نه درخواستی و نه دست یاری به سوی احدی از مسلمان
نماهای نان به نرخ روز خور و فله ارباب جور و منافق دراز نخواهم کرد و امروز شرم دارم از اینکه 14 سال از بهترین
زمان عمرم را در یادی گیری فقه و اصول و فلسفه و مکتبی که بی بدیل است گذرانده ام
در حالی که زلال این مکتب را عده ای متملق
و متملق پرور و منافق و منافق پرور و سست ایمان و دین فروش که دین را ملعبه شهوت
ها و حب و بغض های خود قرار داده اند ، گل آلود کرده اند باشد که خداوند با ظهور
حضرت حجت (عج) این آب گل آلود را به معرفت و نور ایشان تصفیه و زلال و گوارا
گرداند و مرا در مسیر حق یعنی قرآن و عترت یاری رساند و از دغل دوستان و منافقین و
کید آنها بی نیاز و در امان نگه دارد و در ظهور حجتش تعجیل نماید .