حدیث روز :

پیامبراکرم (ص) می فرمایند:
« من احبّ فاطمة ابنتی فهو فی الجنة معی و من ابغضها فهو فی النار »
هرکسی فاطمه (س) دخترم را دوست بدارد در بهشت با من است و هرکس با او دشمنی ورزد در آتش جهنم است . ( بحارالانوار ج47 ص 116)

۱۳۹۱ تیر ۴, یکشنبه

اطلاعیه جهت علاقمندان به فلسفه

بنیاد علمی تولد دوم که توسط اینجانب راه اندازی شده است برنامه های خود را شروع کرده و در حال حاضر کلاس های آشنایی با فلسفه برگزار می شود .
دوستانی که علاقمند هستند می توانید در این کلاس ها شرکت کنند :
زمان : روزهای یکشنبه ساعت : 13 الی 15
مکان : کتابخانه عمومی نورت ونکوور










محتوای درسی : شرح منظومه ملا هادی سبزواری ( تایم اول )
تاریخ فلسفه غرب و اسلام ( تایم دوم)



۱۳۹۱ خرداد ۲۹, دوشنبه

محمد امین مبعوث شد

محمد به مرز چهل سالگی رسيده بود. تبلور آن رنج مايه ها در جان او باعث شده بود كه اوقات بسياری را در بيرون مكه به تفكر و دعا بگذراند، تا شايد خداوند بشريت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت می گذرانيد.
 


ـ آن شب، شب بيست و هفتم رجب بود. محمد غرق درانديشه بود كه ناگهان صدايی گيرا و گرم درغار پيچيد: «بخوان!» 
ـ محمد درهراسی و هم آلود به اطراف نگريست! صدا دوباره گفت:‌بخوان!

ـ اين بار محمد بابيم و ترديد گفت: «من خواندن نمی‌دانم». 
صدا پاسخ داد: «بخوان به نام پروردگارت كه بيافريد، آدمی را از لخته خونی آفريد، بخوان و پروردگار تو را ارجمندترين است، همو كه با قلم آموخت، و به آدمی آنچه را كه نمی دانست بياموخت........»
و او هر چه را كه فرشته وحی خوانده بود باز خواند.

ـ هنگامی كه از غار پايين می آمد زير بار عظيم نبوت و خاتميت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزيد از اين رو وقتی به خانه رسيد به خديجه كه از دير آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: «مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می كنم!» 
و چون خديجه علت را جويا شد گفت: «آنچه امشب بر من گذشت بيش از طاقت من بود،‌امشب من به پيامبری برگزيده شدم!» 
خديجه كه از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی كه روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانيد گفت: «من مدتها پيش در انتظار چنين روزی بودم می دانستم كه تو با ديگران بسيار فرق داري، اينك به پيشگاه خدا شهادت می دهم كه تو آخرين رسول خدايی و به تو ايمان می آورم......»
ـ پس از آن علی كه در خانه محمد بود با پيامبر بيعت كرد. 
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد                        دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت                     به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
طر بسرای محبت کنون شود معمور                که طاق ابروی یارمنش مهندس شد
به سوی او دل بیمار عاشقان چو صبا              فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

سیره رسول اکرم (ص) سیره عملی انسان کامل است. پرداختن به زندگی، منش، روش و اصول عملی در سیره پیامبر اکرم (ص)، پرداختن به گنجینه ای بس گرانبهاست. یاد آن حضرت و سیره ایشان، جلوه تام حق و بهترین ذکر است.
نگارنده در این فصل مباحثی که مربوط به قبل از بعثت پیامبر اعظم (ص) می باشد، را بیان می کند تا اینکه قبل از پرداختن به ویژگی های آن حضرت در فصول بعدی، با بعضی از حوادثی که در قبل از بعثت اتفاق افتاده است آشنا شویم.
ولادت:
عبدالله پدر ارجمند محمد (ص)، محبوبترین فرزند پدر بود. پدرش وی را به ازدواج آمنه دختر وهب که از شرافتمندترین خانواده های قریش بود در آورد، آمنه از عبدالله به رسول خدا (ص) باردار شد. طولی نکشید عبدالله برای تجارت و بازرگانی به سفر رفت و در سن بیست و پنج سالگی همان جا از دنیا رفت و در مدینه (یثرب) در جوار دایی هایش بنی عدی بن نجار، به خاک سپرده شد.
دوران بارداری آمنه به پایان رسید و فرزندش متولد شد. روز ولادت آن حضرت روز جمعه 17 ربیع الاول پس از طلوع فجر به گفته شیعه و روز دوشنبه نهم یا دوازدهم ربیع الاول عام الفیل به گفته اهل سنت بوده است[1].
آمنه فرستاده ای را نزد جدش عبدالمطلب فرستاد تا او را به ولادت فرزندش مژده دهد. وی از شنیدن این خبر بسیار شادمان گشت و با الهام از ناحیه خداوند، او را محمد نامید. این نام قبلاً میان اعراب رایج و متداول نبود و جزا افرادی اندک دارای این نام نبودند. از جد بزرگوارش سوال شد چرا از نام های پدرانش بر او ننهاده است؟ حضرت فرمود: برای اینکه دوست دارم همه اهل زمین او را بستانید. از حضرت امیرالمؤمنین مروی است: چون آن حضرت متولد شد، بتها که بر کعبه گذاشته بودند در افتادند و چون شام شد، این ندا از آسمان رسید: «جاءَ الحق و زهق الباطل إنّ الباطلَ کان زَهوقا[2]»[3]
شیرخوارگی:
رسم اعراب بر این بود که برای شیر دادن کودکان خود، دایه هایی از اعراب بادیه نشین انتخاب می کردند تا فرزندانشان از نظر جسمی سالم تر و تیزهوش تر به بار آیند و معتقد بودند که مربیان شهرنشین، انسانهایی کم استعداد و کم اراده اند نخستین زن شیر دهی که مدتی کوتاه حضرت را شیر داد «ثُوَیبه» نام داشت و سپس «حلیمه» دختر ابی ذؤیب سعدیه او را شیر داد که زنی تهدیست بود و به برکت وجود محمد (ص) تعداد گوسفندان او زیاد و چراگاه ها سر سبز گردید و خیر و برکت به او روی آورد و سپس کودک را در پنج سالگی به مادرش سپرد و پرستاری او را از آن پس «ام أیمن» به عهده گرفت که سبب خیر و برکت مردم حبشه گردید[4].
وفات آمنه:
مادرش آمنه او را در شش سالگی نزد دایی هایش به یثرب (مدینه) برد تا او را دیدار کنند و خود نیز به زیارت قبر شوهر نایل شود، و ام أیمن، همان کنیزکی را که شوهرش پس از وفات برایش به جای گذاشته بود، با خود برد و پس از گذشت یک ماه اقامت در مدینه، آهنگ بازگشت به سوی مکه نمودند، زمانی که به منطقه ای بین مکه و مدینه به نام «أبوا» رسیدند، آمنه بیمار شد و طولی نکشید که بدرود حیات گفت و در همان جا مدفون گردید و ام أیمن به همراه کودک یتیم (محمد ص) به مکه بازگشت.[5]
سرپرستی جدّ و عمو:
عبدالمطلب جدّ پیامبر (ص) سرپرستی او را بر عهده گرفت و آن گاه که نشانه های نجابت و بزرگواری را در او مشاهده کرد، بیش از فرزندان خود به وی دلسوزی کرده و محبّت می ورزید. دو سال بعد جدش از دنیا رفت و عمویش ابوطالب به سرپرستی وی همّت گماشت. ابوطالب از نظر مالی فردی تهدیست، ولی شخصیتی با شهامت و اهل جود و بخشش بود و هیچ یک از فرزندان خود را به اندازه محمد (ص) دوست نمی داشت. محمّد (ص) در کنار عمویش می خوابید و ابوطالب اگر برای کار بیرون می رفت او را با خود می برد.
محّمد (ص) در مدت سرپرستی عمویش، الگوی قناعت بود و از پرداختن به امور کوچکی که معمولاً کودکان با آن سرگرم می شوند، دوری می جست.
سرپرستی دلسوزانه ای که عمویش در مورد او داشت، از تأثیر عمیق و دردناک یتیمی در دورن محمد (ص) می کاست تا آنجا که قرآن وی را بدان نعمت یادآوری فرموده است: «ألَم یَجِدکَ یَتیماً فآوی[۶]». آیا نیافت پروردگار تو، تو را کودکی بی پدر، یجد از وجود مشتق است به معنی علم و همزه از برای تقریر یعنی عالم بود به یتیمی تو از پدر، پس جای داد تو را در کف کفایت جدّ و عمّ تو[7].
سفر به شام :
پیامبر دوازده ساله بود که عمویش آهنگ سفر تجارت و بازرگانی به شام نمود. جدایی از عمو برای محمد دشوار بود، ابوطالب دلش به حال او سوخت و وی را با خود به سفر برد. وقتی کاروان به حومه شهر بُصری[8] رسید، بحیرای[9] راهب نزد آنان آمد و با دیدن محمد (ص) میان کاروانیان نشانه های نبوتی را که در کتب مسیحیان (انجیل، خوانده بود، در سیمای آن حضرت مشاهده کرد و به عمویش سفارش نمود که مراقب او باشد تا از یهودیان بدو گزند و آسیبی نرسد، و ابوطالب آنچه را بحیرا گفته بود انجام داد و به اتفاق محمد (ص) شتابان به مکه بازگشت[10].
جنگ فُجار و حِلفُ الفضول:
بیست بهار که از عمر شریف آن حضرت گذشت، در ماجرای جنگ فجار شرکت جست. این نبرد میان قبیله قریش و قبیله قیس و هم پیمانان آنان در منطقه ای بین مکه و طائف به نام «نخله» به وقوع پیوست. جنگی بسیار هراس انگیز بود که در آن حرمت کعبه که از مقدسات اعراب به شمار می رفت شکسته شد، به همین دلیل آن را جنگ فجار نامیده اند و این جنگ پس از خون ریزی بسیار، سرانجام با صلح و آشتی پایان یافت.
پس از جنگ فجار برخی از بزرگان قریش در مکه، اعلان انعقاد پیمانی به نام «حِلفُ الفضول» نمودند، در آن پیمان نامه طرفین متعهد شده بودند که هر فرد ستمدیده ای، چه اهل مکه باشد و یا غیر مکه باشد، اگر مورد ظلم و ستم قرار گرفت، حق او را از ستمگر بستانند. رسول اکرم به همراه عموهای خود در جلسه این پیمان حضور یافت و پس از آن که خداوند او را به نبوّت و پیامبری مفتخر ساخت در این باره فرمود: «در خانه عبدالله بن جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر اکنون نیز مرا به آن پیمان بخوانند اجابت خواهم کرد و حاضر نیستم پیمان خود را بشکنم، گرچه در مقابل آن گرانبهاترین نعمت ها را در اختیارم قرار دهند.»[11]
رفتار پیامبر قبل از نبوّت:
حضرت محمد (ص) از نظر خلق و خو سرآمد همه مردم بود و راستگوترین و امانت دارترین آنان به شمار می رفت. وی از به زبان آوردن فحش و ناسزا و سخنان ناروا و زذایل اخلاقی که به شخصیت فرد لطمه وارد می سازد پرهیز می کرد و آن قدر صفات پسندیده و نیک را خداوند در او جمع کرده بود که قومش وی را «امین» می خواندند.
خداوند او را قبل از نبوت و پیامبری از انجام کارهای پست و ناروایی که قوم او انجام می دادند نگاه داشت. وی از بت و بت پرستی به شدت خشمگین بود، به حدی که حتی یک بار هم در مجالس جشن یا عیدی که بت پرستان برگزار می کردند شرکت نجست.[12]
ازدواج با خدیجه:
آنگاه که رسول خدا (ص) به سن بیست و پنج سالگی رسید، برای بار دوم جهت بازرگانی و تجارت برای خدیجه بنت خویلد رهسپار شام گردید. خدیجه، برای تجارت با اموالش مردانی را به خدمت می گرفت و زمانی که از امانت و راستگویی و دیگر صفات پسندیده محمد (ص) اطلاع حاصل کرد، وی را به این کار برگزید و خادم او «میسره» نیز او را همراهی می کرد و هر دو به داد و ستد پرداختند و بهره و سود گزافی نصیب آنها شد. در این سفر، میسره خیر و برکاتی را از محمد (ص) مشاهده کرد که وی را مبهوت ساخت و آنچه را دیده بود ؛  برای بانوی خود نقل کرد ؛ خدیجه از شنیدن این گونه صفات محمد (ص) شگفت زده شد و از بهره فراوانی که در این تجارت نصیب آنها گشته بود شادمان شد.
کسی را برای خواستگاری نزد او فرستاد. در آن زمان چهل بهار از عمر شریف خدیجه می گذشت. محمد (ص) نیز پذیرفت و عمویش ابوطالب را فرستاد تا خدیجه را از خانواده اش خواستگاری کرده و به ازدواج وی در آورد.
این پیوند مبارک دو ماه پس از بازگشت آن حضرت از شام صورت پذیرفت.[13]
 

[1] زندگانی حضرت محمد / رسولی محلاتی ص 53.
[2] سوره بنی اسرائیل، آیه 81.
[3] تاریخ انبیاء موسوی ص 325.
[4] تاریخ پیامبر اسلام آیتی و گرجی ص 52.
[5] همان،‌ص 54
[6] سوره ضحی، آیه 6.
[7] تفسیر منهج الصادقین، ملا فتح الله کاشانی ج 10 ص 274.
[8] شهری مرزی بین سوریه و عربستان است.
[9] راهبی مسیحی که قائل به یگانگی خدا بود.
[10] در مکتب محمد رسول الله، علی قائمی ص 58.
[11] خاتم پیامبران محمد ابو زهره، ترجمه صابری ص 271.
[1۲] [12] قرآن و آخرین  پیامبر، آیه الله مکارم، ص 315.
[13] سیره النبی ترجمه فارسی الرحیق المختوم ترجمه هروی، ص 80.