حدیث روز :

پیامبراکرم (ص) می فرمایند:
« من احبّ فاطمة ابنتی فهو فی الجنة معی و من ابغضها فهو فی النار »
هرکسی فاطمه (س) دخترم را دوست بدارد در بهشت با من است و هرکس با او دشمنی ورزد در آتش جهنم است . ( بحارالانوار ج47 ص 116)

۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

می گوید ، می گویم

تلفنم زنگ می خورد گوشی را بر می دارم کسی از آن سوی خط با صدای نحیفش می گوید : حاج آقا رسولی ؟
می گویم : بله بفرمائید ؟ شما ؟
می گوید داخل سوپر مارکت چند روز پیش شماره تلفن شما  را گرفتم  نشانی می دهد ( یادم آمد آن پیرزنی که مانتوی کرم برتن داشت است )
خب بعضی ها به دنبال گوش خوبی برای شنیدن می گردند بعد از تبریک عید و احوالپرسی می گوید : شما چرا با ایرانیان اینجا ارتباط ندارید ؟
می گویم : چرا ارتباط دارم ولی تازه آمده ام خیلی ها هنوز من را نمی شناسند ان شاالله به مرور زمان می شناسند و...
از برنامه هایم و علت آمدنم به اینجا می پرسد جوابش را می دهم و برنامه هایم را برایش تشریح می کنم در وسط حرف هایم احساس می کنم بغضی در سینه دارد به او می گویم : حاج خانوم شما از چیزی ناراحت هستید ؟
می گوید : دلم خیلی گرفته است در تنهایی و غربت اینجا دلم می خواهد موقع مردنم در ایران باشم .
می گویم : خب بروید ایران ؟
می گوید : بچه هایم اینجا هستند نمی توانم آنها را رها کنم و برگردم و...
من هم جز گوش دادن و گاهی بله گفتن چاره ای دیگر ندارم .
بحث را عوض می کند می گوید : پسرم تو چه جور آخوندی هستی که هیئت و مجلس ختم انعام و روضه و... راه اندازی نمی کنی ما این آخر عمری بیام و استفاده کنیم . پس داری اینجا چی کار می کنی و برای چی اومدی ؟ هیچ کاری که نکردی و...
می گویم : مادر جان مجالس تو ونکوور کم نیست برو مسجد برو سخنرانیها و... شرکت کن اونجاها هم خوبه آقایان هستند سخنرانی دارند و...
می گوید : من مسجد نمی روم ؟
می گویم : چرا؟
می گوید : آخه روحانی مسجد حاج آقا..... مبلغ 2500 دلار وجوهات بهش دادم خورده رفت و رسیدش را هم به من نداد و...
می گویم : شما اشتباه کردید نباید به اون اعتماد میکردین خب حالا این دلیل نمیشه شما مسجد نروید
می گوید : حاج آقا شما وجوهات هم قبول می کنید ؟
می گویم : نه خیر مادر جان
می گوید : چرا ؟
می گویم : من استادی داشتم در قم به من دو نصیحت بسیار گرانقدری کرد که تا به امروز اون نصحیت من را از ورطه هلاکت و بی آبرویی حفظ کرده اول اینکه به من گفت : هیچ وقت امانتدار مال کسی نشو و اگر کسی تحت هر عنوانی پولی و یا چیزی به عنوان خمس و زکات و هدیه امام زمان و.. به تو آورد به هیچ عنوان قبول نکن چرا که در صورت قبول کردن همیشه در موضع تهمت دیگران خواهی بود و من هم به حرف  استادم گوش کردم و الحمدلله تا به امروز حتی یک ریال هم التماسم هم بکنند از کسی مالی را قبول نمی کنم حتی پول مسجد را .
دوم آنکه با هیچ زن نامحرمی در تنهایی و خلوت سخن نکن چرا که همیشه تو را به چشم هرزه و فاسد نگاه خواهند کرد و الحمدلله در طول این 15 سال طلبگی یکبار هم این اتفاق برایم نیافتاده است و مادر جان شما دعا کنید از این به بعد هم بتوانیم خودمان را حفظ کنیم .
می گوید : شما چرا مسجد ایرانیان نمی روید ؟
می گویم : آنها انسانهای پاک و مخلصی هستند و من آلوده به گناهم می روم خدای نکرده ستونهای مسجدشان به لرزه در می آید و در ثانی بعضی از مومنین ما گناهکاران را شماتت می کنند که از رسم جوانمردی نیست دیگران بکارند و تو بخوری ، می بینم که آنها فکردشان خوردن است و بردن من فکرم چیزی دیگر است و...
می گوید : پیشنهادی دارم ؟
می گویم : بفرمائید ؟
می گوید : چند تا النگوی طلا دارم این آخر عمری می خواهم ایام فاطمیه آنها را بفروشم پولش را مجلس عزاداری برای خانم زهرا بگیریم شما این پول را قبول کنید و هیئتی چیزی تشکیل بدهید و اینکار را انجام بدهید من شما را خیلی دعا می کنم
می گویم : مادر جان هر کاری داشته باشی انجام می هم الا اینکار عرض کردم من خودم را آلوده به مباحث مالی نمی کنم و...
اسم چند نفر پولدار شهر ونکوور را به من می دهد و می گوید شماره تلفن آنها را هم دارم
می گویم : خب ، من با اینها چه کار کنم ؟
می گوید : بهشون زنگ بزن و بگو کی هستی و ازشون کمک بگیر تا یک مسجد و یا حسینیه ای بسازیم که مثل آن یکی نباشد و می گوید آقای ... یکی از پولدارهای این شهر است خیلی پولدار است بهش زنگ بزنی شاید کمک کند آخه چندین فروشگاه و مرکز امورخیریه دارد همه این فرد را به عنوان خیرّ می شناسند بری پیشش دست خالی بر نمی گردی و ... تعریف پشت تعریف
می گویم : حاج خانوم اولا که خدا را شکر که هم وطنان ما اینجا پولدار هستند خداوند هر روز به پولشان برکت بدهد .
ثانیا: من چیکاره هستم به اینها زنگ بزنم به من ربطی ندارد اهل بیت (ع) نیازی به گدایی ندارند .
ثالثا: این آقا و آقایانی را که می گویی اگر ازشان پول نگیری بابت این کارها اخلاص عمل بیشتر می شود و به نفع دین است
با تعجب می پرسد : چرا ؟ یعنی مالشان حرام است ؟
می گویم : بنده چنیین جسارتی نکردم امّا اینکه شما گفتید : که همه ایشان را می شناسند و چندین دفتر خیریه به نام خود دارند . چه و چه وقتی ازتون پرسیدم ایشان مسلمان هستند شما گفتید : بله . به خودم گفتم اگر نیت ایشان خیرّ است که خدا اجرش بدهد اگر خدای نکرده نیتش ریاست خدا هدایتش کنند ولی در مکتب علی (ع) انفاق و هبه و هدیه و صدقه پنهانی رنگ و بوی خدایی دارد و آشکارش رنگ و بوی مادی دارد و...
گفتم: ما را امیدی به پولدارها نیست و مذهب و دین هم محتاج کسی نیست که آخوند این مکتب و مذهب بیاید کاسه گدایی دستش بگیرد و به فلانی و فلانی زنگ بزند که بیا مثلا کار خیر کنیم ، حاشا و کلا .
این دین و مذهب صاحب دارد و خود او میداند که چگونه کارها را به سرانجام برساند و نیازی نیست که ما به دنبال دنیای مردم برای آباد کردن آخرتشان باشیم و این مکتب پول و مال با التماس و منت را نتنها قبول نمی کند بلکه رسوا هم می کند مانند آنچه که امروز بر سر برخی از این مرکزها و مساجدها و حسینه ها آمده و طشت رسوایی متولیان آن گیتی را درنوردیده .
می گوید : حاج آقا شما چقدر سخت می گیرید اینجوری شما تو این شهر موفق نمی شوید از من به عنوان یک مادر قبول کن ، شما جوان هستید و غرور دارید باید با این افراد صحبت کنید دلشان را برای کارهای خیر به دست بیاورید و..
می گویم : اگر منظور شما این است که من خدا و لطفش را رها کنم دست به دامان خلق خدا شوم بخشید من چنین غلطی را نه می کنم و نه خواهم کرد من نمی توانم دین و لباس پیامبر را ملعبه دست چندتا پولدار کنم حاج خانوم نتنها غرورم اجازه نمی دهد بلکه خود شرع مقدس هم این کارها را تقبییح کرده است .
با عصبانیت می گوید : پس آمده ای اینجا تو خونه بنشینی و برای خودت منبری بری ؟!!
می گویم : برای خودم منبر بروم و دستمال اهل بیت (ع) را بکشم شرافت دارد که آنها را رها کنم و دستمال خلق الله باشم .
می گوید : اینجوری و با این افکارت اینجا هیچی نمی شی و نمی تونی زندگی کنی آخوند باید شجاعت داشته باشه و پررو باشه و..
می گویم : من نیامده ام که اینجا برای خودم کسی بشوم من یه طلبه ساده هستم و رزق من را خدا تا به امروز داده و از این به بعد هم می هد شما نگران نباشید من هیچ وقت حتی شده گرسنه می خوابم ولی دستم را جلوی کسی دراز نمی کنم و اگر شنیدی این کار را کرده ام بیا و هر چه دوست درای بگو ، و اینکه من برم به دیگران زنگ بزنم که اصلا شجاعت نیست ، شجاعت من باید این باشد که اسباب گناه و عیاشی و به قول جوانهای امروز عشق و حال قانونا و عرفا مهیا باشد و من از خدای خودم بترسم و دنبال اینکارها نروم و...
می گوید : سرم درد گرفت تو دیگه چه جور آخوندی هستی ، پول که قبول نمی کنی ، دنبال هیئت و مسجد و اینها هم نمی روی ، با زنها هم که حرف نمی زنی پس به چه دردی می خوری ؟ و...
تلفن را قطع می کند بدون خداحافظی . حالا اگر شما جای من بودید چی کار می کردید ؟
بعدش اگه کسی فهمید این خانوم حرف حسابش چی بود بگید من هم بفهم ؟
الله اعلم  

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من هم چیزی نفهمیدم