«مساله شناخت انسان و اینکه انسان چیست، عنصر حیات کدام است و اساسا حیات چه مسیری را طی میکند؟» از مهمترین مسائل فلسفه و عرفان در طول تاریخ بودهاند و تحقیقات و موشکافیهای ثمربخشی در این باره به ویژه از حیث وجودشناسی صورت گرفته اس. در میان مجموع کائنات، انسان تنها موجودی است که اندیشمندان، فلاسفه و عرفا توجه ویژهای به شناخت ابعاد وجودی او داشته و روح انسان را از جهت ذات، صفات و افعال، مظهر تجلی خاوند خواندهاند تا آنجا که شناخت و معرفت نفس انسان مقدم بر معرفت ربّ و یکی از راههای شناخت خداوند قرار داده شده است.
در بین فیلسوفان مسلمان، صدرالمتالهین با ایجاد تلفیق بین انسانشناسی فلسفی، عرفانی و دینی، معرفتی خاص از انسان ارائه میدهد که ارتباط محکم با خداشناسی و جهانشناسی او دارد و بر این اساس تصویر خاصی از حقیقت انسان و جایگاه او در نظام هستی ارائه میدهد
از آنجا که ملاصدرا حرکت جوهری را اثبات میکند ـکه اشتدادی نیز هستـ به وجود حرکت همیشگی و دائمی در انسان قائل میشود و در مقام عظمت انسان همین بس، که در این سیر تکاملی حد و مرزی وجود ندارد، در حالی که همه موجودات حد و مرز مخصوص خود را دارند بطوریکه از آن حد نمیتوانند تجاوز کنند، هرموجودی دارای مرتبهای است که آن مرتبه برای وی ثابت است؛ جماد در جماد بودن، فرشته در فرشته بودن و... همواره ثابتند و این تنها انسان است که در مالاتی که میتواند به دست آورد حد یقفی ندارد و مراتب وجودی وی میان قوه و فعل قرار دارد.
انسان در فلسفه صدرایی طراز عالم خلقت است و مثال پروردگار خویش در قوس صعود بر بال ملائک مینشیند و به ولایت تام الهی میرسد و خلیفةالله میشود؛ بهگفته صدرالمتالهین، انسان موجودی است که حقایق عالم بالا و پایین در او جمع شده و پایی در عالم طبیعت و سری در ماوراء داشته و حد تلاقی دو قوس صعود و نزول است؛ در قوس نزول در طی چند مرحله از نزد ذات آمده و در قوس صعود نیز با طی چندین مرحله تا لقاءالله پیش میرود.
در انسانشناسی ملاصدرا، انسان میوه درخت وجود است یعنی سرسر عالم وجود برای او و به خاطر او آفریده شده است، از اینرو هرکس نفس خود را بشناسد عالم را شناخته است؛ انسان با شناخت روح خود، عالم روحانی و بقای آن عالم و با شناخت جسم خود عالم جسمانی و نابودی آن را خواهد شناخت.
انسان با ویژگی عقل و علم به عنوان برترین موجود عالم، میتواند جامع جمیع کمالات مراتب هستی شود؛ بر این اساس انسان کامل همان وجود فعلیت یافتهای است که در مقام جمعی دارای همه کمالات مراتب هستی شده و خلیفةالله میشود. ملاصدرا حتی تشکیل حکومت را از آن جهت ضروری میداند که امکان عبادت انسان را به درگاه خداوند فراهم میآورد؛ از اینرو دنیا برای انسان و از دید وی هدف نیست، اما از باب مقدمه و راه آخرت اصالت دارد. انسان حاملِ اسماء و مستعد خلافت الهی، اعجوبهای است که هرچه در شناخت او تعمیق شود، به فراخی وسعت این معرفت، بیشتر آگاه میشویم. از طرفی میزان جایگاه هرفردی بستگی به شناخت او از خویش و بتبع آن از خالق دار بر این اساس با آگاهی از احوالات نفس میتوان مسیر خود را برای رسیدن به سعادت و کمال هموارکرده و به آنچه که بخاطر آن خلق شدهایم، رسید.
اهتمام به پرورش روح، صرفنظر از تنبلی و تنپروری ـکه نتیجه شناخت درست انسان استـ بدوان آگاهی از مسائل نفس و پیچیدگیهای آن امری دشوار به نظر میرسد، زیرا هرگونه تغییر، تهذیب و تزکیه نفس، فرع معرفت اوست، پس انسان، حقیقت اسرارآمیز و پر رمز و رازی است که با شناخت او، روزنه از قلمرو بیکران خداشناسی فرا روی ما قرار میگیرد.
از نظر صدرا ـانسان که اشرف مخلوقات استـ بواسطه اصل حقیقیاش دارای کمال خاصی است که در این مقام هیچ سبقتگیرندهای نمیتواند بر او پیشی بگیرد و آن کمال، رهایی از مادیات و پیوستن به معقولات و قرب به حق تعالی است؛ او نه تنها نفس انسانی را به مقام ارجمند تجرد رسانیده؛ بلکه را در مقام رفیعتر «فوق تجرد» یعنی مقام نامتناهی بودن جای داده و به عبارت دقیقتر او بر آن شد که انسان مقام معلوم و مشخصی ندارد و پایانناپذیر است. از نظر وی، معرفت نفس انسانی، بهترین روش برای نیل به غایت خلقت انسان است و باید از طریق آن به حکمت الهی راه یافت. ملاصدرا بالاترین مرتبه در شناخت خداوند را شناخت نفس میداند؛ از نظر ملاصدرا هویت و حقیقت انسان، نفسش را میسازد و از آنجا که شناخت نفس او از پیچیدگی و سختی خاص برخوردار است، شناخت انسان و جنبههای وجودی او نیز کا دشوار و پر زحمت به نظر میرسد.
در بین فیلسوفان مسلمان، صدرالمتالهین با ایجاد تلفیق بین انسانشناسی فلسفی، عرفانی و دینی، معرفتی خاص از انسان ارائه میدهد که ارتباط محکم با خداشناسی و جهانشناسی او دارد و بر این اساس تصویر خاصی از حقیقت انسان و جایگاه او در نظام هستی ارائه میدهد
از آنجا که ملاصدرا حرکت جوهری را اثبات میکند ـکه اشتدادی نیز هستـ به وجود حرکت همیشگی و دائمی در انسان قائل میشود و در مقام عظمت انسان همین بس، که در این سیر تکاملی حد و مرزی وجود ندارد، در حالی که همه موجودات حد و مرز مخصوص خود را دارند بطوریکه از آن حد نمیتوانند تجاوز کنند، هرموجودی دارای مرتبهای است که آن مرتبه برای وی ثابت است؛ جماد در جماد بودن، فرشته در فرشته بودن و... همواره ثابتند و این تنها انسان است که در مالاتی که میتواند به دست آورد حد یقفی ندارد و مراتب وجودی وی میان قوه و فعل قرار دارد.
انسان در فلسفه صدرایی طراز عالم خلقت است و مثال پروردگار خویش در قوس صعود بر بال ملائک مینشیند و به ولایت تام الهی میرسد و خلیفةالله میشود؛ بهگفته صدرالمتالهین، انسان موجودی است که حقایق عالم بالا و پایین در او جمع شده و پایی در عالم طبیعت و سری در ماوراء داشته و حد تلاقی دو قوس صعود و نزول است؛ در قوس نزول در طی چند مرحله از نزد ذات آمده و در قوس صعود نیز با طی چندین مرحله تا لقاءالله پیش میرود.
در انسانشناسی ملاصدرا، انسان میوه درخت وجود است یعنی سرسر عالم وجود برای او و به خاطر او آفریده شده است، از اینرو هرکس نفس خود را بشناسد عالم را شناخته است؛ انسان با شناخت روح خود، عالم روحانی و بقای آن عالم و با شناخت جسم خود عالم جسمانی و نابودی آن را خواهد شناخت.
انسان با ویژگی عقل و علم به عنوان برترین موجود عالم، میتواند جامع جمیع کمالات مراتب هستی شود؛ بر این اساس انسان کامل همان وجود فعلیت یافتهای است که در مقام جمعی دارای همه کمالات مراتب هستی شده و خلیفةالله میشود. ملاصدرا حتی تشکیل حکومت را از آن جهت ضروری میداند که امکان عبادت انسان را به درگاه خداوند فراهم میآورد؛ از اینرو دنیا برای انسان و از دید وی هدف نیست، اما از باب مقدمه و راه آخرت اصالت دارد. انسان حاملِ اسماء و مستعد خلافت الهی، اعجوبهای است که هرچه در شناخت او تعمیق شود، به فراخی وسعت این معرفت، بیشتر آگاه میشویم. از طرفی میزان جایگاه هرفردی بستگی به شناخت او از خویش و بتبع آن از خالق دار بر این اساس با آگاهی از احوالات نفس میتوان مسیر خود را برای رسیدن به سعادت و کمال هموارکرده و به آنچه که بخاطر آن خلق شدهایم، رسید.
اهتمام به پرورش روح، صرفنظر از تنبلی و تنپروری ـکه نتیجه شناخت درست انسان استـ بدوان آگاهی از مسائل نفس و پیچیدگیهای آن امری دشوار به نظر میرسد، زیرا هرگونه تغییر، تهذیب و تزکیه نفس، فرع معرفت اوست، پس انسان، حقیقت اسرارآمیز و پر رمز و رازی است که با شناخت او، روزنه از قلمرو بیکران خداشناسی فرا روی ما قرار میگیرد.
از نظر صدرا ـانسان که اشرف مخلوقات استـ بواسطه اصل حقیقیاش دارای کمال خاصی است که در این مقام هیچ سبقتگیرندهای نمیتواند بر او پیشی بگیرد و آن کمال، رهایی از مادیات و پیوستن به معقولات و قرب به حق تعالی است؛ او نه تنها نفس انسانی را به مقام ارجمند تجرد رسانیده؛ بلکه را در مقام رفیعتر «فوق تجرد» یعنی مقام نامتناهی بودن جای داده و به عبارت دقیقتر او بر آن شد که انسان مقام معلوم و مشخصی ندارد و پایانناپذیر است. از نظر وی، معرفت نفس انسانی، بهترین روش برای نیل به غایت خلقت انسان است و باید از طریق آن به حکمت الهی راه یافت. ملاصدرا بالاترین مرتبه در شناخت خداوند را شناخت نفس میداند؛ از نظر ملاصدرا هویت و حقیقت انسان، نفسش را میسازد و از آنجا که شناخت نفس او از پیچیدگی و سختی خاص برخوردار است، شناخت انسان و جنبههای وجودی او نیز کا دشوار و پر زحمت به نظر میرسد.
۲ نظر:
متاسفانه ما همواره در طول تاریخ از نظر روشنفکر به معنای واقعی کلمه در ضعف و مضیقه بودیم. اغلب روشنفکران و عالمان ما در واقع عارفان و صوفی مسلکانی بوده اند که لباس علم و دانش پوشیده اند.
مطالعه مجموعه کتابهای کارلوس کاستاندا توصیه می شود. تجمیع نتایج حاصل از این کتابها با عرفان شرقی و ایرانی بسیار مفید است.
ارسال یک نظر