فهمید داستان از چه قرار است...
لبانش از تشنگی ترک خورده بود وزخم های که بر سر صورت داشت سبب شده بود تا عطش توانش را ببرد،
وقتی که درخواست آب کرد نمی دانست که داستان از چه قرار است. پیاله را نزدیک که آورد از لب ترک خورده اش کاسه پر از خون شد و پیاله را پایین آورد،آن جا بود که فهمید داستان از چه قرار است ، داستان عطش داستان تک تک شان خواهد بود ....وچون فهمید داستان از چه قرار است به هرکس که می رسید التماس میکرد و می گفت: به حسین بگویید نیاید.....
لبانش از تشنگی ترک خورده بود وزخم های که بر سر صورت داشت سبب شده بود تا عطش توانش را ببرد،
وقتی که درخواست آب کرد نمی دانست که داستان از چه قرار است. پیاله را نزدیک که آورد از لب ترک خورده اش کاسه پر از خون شد و پیاله را پایین آورد،آن جا بود که فهمید داستان از چه قرار است ، داستان عطش داستان تک تک شان خواهد بود ....وچون فهمید داستان از چه قرار است به هرکس که می رسید التماس میکرد و می گفت: به حسین بگویید نیاید.....
حضرت مسلم بن عقیل(ع)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر